پارت 15
کیفشو گذاشت، که بره دنبال کوک، ولی از شدت درد شکمش نرفت و نشت روی میزش، دستش رو گذاشت روی شکمش و از شدت درد نمی دونست چیکار کنه(برای دیشب منحرف نباشیم😶😂) همینجا تو حال خودش با درد نشسته بود، که سرو کله ی رزی پیدا شد، رزی: صندلی کوککجاس،. ات: براچی. رزی: به ت چ، عع ایناها. رزی خودکار برداشت : بعضیا دیشب اصن جنبه نداشتن، امل، میترسید مست کنه. ات: زری که زدیو دوباره بگو(با داد). رزی: همینی که شنیدی(با پوز خند). ات:اوکی. ات از موهای رزی کشید و برد داخل سالن ورزش. ات؛: دختره ی هرزه، من باهات شوخی ندارم، لعنیتییی.(با داد). و توری پرتش کرد که رزی پخش زمین شد. شروع کردن به فش دادن و زدن همدیگه. یکی از بچه های مدرسه، رفت طرف اکیپ، کوک: آهای با شماهم، جونکوک ات و رزی دارن دعوا میکنن، جونکو اینا رفت طرف سالن ورزش،
ویو ات
رزی زد تو گوشم، اومدم بزنم کوک دستمو گرفت و حلم داد عقب، جوری که پخش زمین شدم.......
ویو ات
رزی زد تو گوشم، اومدم بزنم کوک دستمو گرفت و حلم داد عقب، جوری که پخش زمین شدم.......
۲.۷k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.