فن فیک چیبی کوچولوی من پارت ۴:)
گومن ک خیلی دیر پارت دادم و تازه برا همین دو تا پارت پشت سر هم میدم:)!
.
وقتی خندیدم مایکی بیشتر خجالت کشید ک باعث شد بیشتر از قبل کاوایی و گوگولی بشه.(نویسنده از شدت کاوایی بودن مایکی غش کرده و روحش درحال تایپ کردنهಥ‿ಥ)
مایکی رو برداشتم و بردم داخل اتاقم گذاشتمش رو تخت و خودمم پایین تخت شستم و سرم رو روی تخت گذاشتم و از مایکی پرسیدم:
من: مایکی از چند وقته ک تبدیل ب چیبی شدی؟
مایکی:آم خوب..نوم..نوم..فک کنم اون لوزی ک میخواستم بیام پیچت و..نوم..نوم.. باهات حلف بزنم..نوم..خب اونموگعه ی پسر بچه توشولو جیلو پام خود زمین بعد منم...نوم..سعی کلدم بلندش تونم...نوم..وقتی بلندش کردم ی دوی از ت تیفش افتاد...نوم..منم اومدم اون دوی رو برادرم..نوم..ک اینطولی شدم.
من:ک اینطور ولی ی سوال دوی چیع؟ಡ ͜ ʖ ಡ
مایکی:اسدام تردی؟(눈‸눈) (ترجمه:ایسگام کردی؟)
من:ن واقعاً دوی چیه؟
مایکی:دوی دیده
من:دوی؟
مایکی:ن دوی
من:دوی دیگه؟
مایکی:ن دوی
من:دوی؟
وقتی برا آخرین بار این حرفم رو تکرار کردم مایکی زد زیر گریه همینجوری گوگولی از خودش اشک میریخت و گفت:
مایکی: دولایاکی من چرا اینقد ازیتم میتونیی؟ಥ_ಥ
منم ک دست و پامو و گم کردم سریع مایکی رو بغل کردم و چسبوندمش ب سینم و سرش رو ناز میکردم و گفتم:
من:چیبی کوچولوی من عشق من گریه نکن ببخشید دیگه ازیتت نمیکنم.
وقتی مایکی رو از خودم جدا کردم چهرش دوباره مثل قبل کاوایی و قرمز شده بود خیلی هم کاوایی آب دهنش رو خورد میداد دیگه واقعاً میخواستم قورتش بدم ک یهو گوشیم زنگ خورد.
زنگ آلارم گوشیم بود سریع از جام پاشدم و دفتر کتابام رو جمع کردم و داخل کیفم گذاشتم داشتم جامدادیم رو از روی میز بر می داشتم ک دیدم مایکی داره میره ت کیفم منم خندم گرفت و زدم زیر خنده.
مایکی هم ی اخم کوچولو زد و ادامه کارش رو انجام داد.
منم مایکی رو از ت کیفم در آوردم و گذاشتمش رو تخت و گفتم:
من:اینجا بشین بزار من وسایلم رو جمع کنم بعد ت برو ت کیفم
مایکی:چَمش
منم ادامه وسایلم و جمع کردم و در آخر مایکی رو گذاشتم ت کیفم و کلید و گوشیم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون ت راه مدرسه مایکی همش ت کیفم نق نق میکرد و غر میزد منم از مغازه دو تا دورایاکی خریدم و گذاشتم داخل کیفم و ب راهم ادامه دادم دیگه صدای غرغرتی مایکی رو نمیشنیدم.
یکم ترسیدم برا همین پیش ی پارک نزدیک مدرسه وایسادم و در کیفم رو آروم باز کردم و دیدم ک مایکی....
.
بله اصلا حال میده جاهای حساس قطع کنم:))
کرم درون ب روایت تصویرಡ ͜ ʖ ಡ
بدو برو پارت بعد رو بخون:))
.
وقتی خندیدم مایکی بیشتر خجالت کشید ک باعث شد بیشتر از قبل کاوایی و گوگولی بشه.(نویسنده از شدت کاوایی بودن مایکی غش کرده و روحش درحال تایپ کردنهಥ‿ಥ)
مایکی رو برداشتم و بردم داخل اتاقم گذاشتمش رو تخت و خودمم پایین تخت شستم و سرم رو روی تخت گذاشتم و از مایکی پرسیدم:
من: مایکی از چند وقته ک تبدیل ب چیبی شدی؟
مایکی:آم خوب..نوم..نوم..فک کنم اون لوزی ک میخواستم بیام پیچت و..نوم..نوم.. باهات حلف بزنم..نوم..خب اونموگعه ی پسر بچه توشولو جیلو پام خود زمین بعد منم...نوم..سعی کلدم بلندش تونم...نوم..وقتی بلندش کردم ی دوی از ت تیفش افتاد...نوم..منم اومدم اون دوی رو برادرم..نوم..ک اینطولی شدم.
من:ک اینطور ولی ی سوال دوی چیع؟ಡ ͜ ʖ ಡ
مایکی:اسدام تردی؟(눈‸눈) (ترجمه:ایسگام کردی؟)
من:ن واقعاً دوی چیه؟
مایکی:دوی دیده
من:دوی؟
مایکی:ن دوی
من:دوی دیگه؟
مایکی:ن دوی
من:دوی؟
وقتی برا آخرین بار این حرفم رو تکرار کردم مایکی زد زیر گریه همینجوری گوگولی از خودش اشک میریخت و گفت:
مایکی: دولایاکی من چرا اینقد ازیتم میتونیی؟ಥ_ಥ
منم ک دست و پامو و گم کردم سریع مایکی رو بغل کردم و چسبوندمش ب سینم و سرش رو ناز میکردم و گفتم:
من:چیبی کوچولوی من عشق من گریه نکن ببخشید دیگه ازیتت نمیکنم.
وقتی مایکی رو از خودم جدا کردم چهرش دوباره مثل قبل کاوایی و قرمز شده بود خیلی هم کاوایی آب دهنش رو خورد میداد دیگه واقعاً میخواستم قورتش بدم ک یهو گوشیم زنگ خورد.
زنگ آلارم گوشیم بود سریع از جام پاشدم و دفتر کتابام رو جمع کردم و داخل کیفم گذاشتم داشتم جامدادیم رو از روی میز بر می داشتم ک دیدم مایکی داره میره ت کیفم منم خندم گرفت و زدم زیر خنده.
مایکی هم ی اخم کوچولو زد و ادامه کارش رو انجام داد.
منم مایکی رو از ت کیفم در آوردم و گذاشتمش رو تخت و گفتم:
من:اینجا بشین بزار من وسایلم رو جمع کنم بعد ت برو ت کیفم
مایکی:چَمش
منم ادامه وسایلم و جمع کردم و در آخر مایکی رو گذاشتم ت کیفم و کلید و گوشیم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون ت راه مدرسه مایکی همش ت کیفم نق نق میکرد و غر میزد منم از مغازه دو تا دورایاکی خریدم و گذاشتم داخل کیفم و ب راهم ادامه دادم دیگه صدای غرغرتی مایکی رو نمیشنیدم.
یکم ترسیدم برا همین پیش ی پارک نزدیک مدرسه وایسادم و در کیفم رو آروم باز کردم و دیدم ک مایکی....
.
بله اصلا حال میده جاهای حساس قطع کنم:))
کرم درون ب روایت تصویرಡ ͜ ʖ ಡ
بدو برو پارت بعد رو بخون:))
۸.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.