P30
یه چند دقیقه ای طول کشید تا به بیمارستان رسیدیم ، جیمین دوباره بغلم کرد و بردم داخل بیمارستان ، یه چند لحظه وایساد و توی بیمارستان چشم چرخوند و با دیدن پرستار دوید سمتش و گفت : خانم پرستار دکتر کجاست ؟
پرستار : چی شده ؟
جیمین : بچشون داره بدنیا میاد
پرستار : خیلی خب لطفا چند لحظه صبر کنید
بعدم دوید رفت سمت دکتر و با خودش آوردش پیش ما .
دکتر : لطفا بدینش به من
جیمینم آروم منو داد به دکتر که دکترم سریع دوید سمت اتاق عمل .
(جیمین ویو)
گوشی رو برداشتم و شماره جونگ کوک رو گرفتم که بعد از چند تا بوق برداشت .
جیمین : الو جونگ کوک
جونگ کوک : الو جانم
جیمین : جونگ کوک میخوام یه چیزی بگم فقط خودتو کنترل کن و سعی کن هول نکنی
جونگ کوک : چی بگو چی شده ؟
جیمین : چیزی نشده خب ....یعنی چیزی شده
جونگ کوک : خب بگو دیگه
جیمین : جونگ کوک بچت داره بدنیا میاد
جونگ کوک : چییییییی (باداد)
جیمین : جونگ کوک آروم باش همین الان گفتم هول نکن
جونگ کوک : خیلی خب ب..اشه من الان میا...م
بعدم سریع گوشی رو قطع کرد ، منم رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم و دستام رو روی سرم گذاشتم یکم وقتش برای بدنیا اومدن بچه زود بود هنوز یه ماه مونده بود فقط امید وارم سالم باشن ، یه چند دقیقه ای تنها روی صندلی نشستم که جونگ کوک توی بیمارستان دوید سمتم و گفت : ا/ت ، ا/ت کجاست
جیمین : اتاق عمل
بدجور نفس نفس میزد انگار کلی دویده بود ، پاشدم و کنارش وایسادم و دستم رو گذاشتم رو شونش و گفتم : جونگ کوک یکم آروم باش
از قیافش میبارید که بدجور نگرانه ، در همین حالت که کنارش وایسادم بودم خانم پرستار اومد سمتمون که من خیلی سریع گفتم : حالش چطوره خانم پرستار؟
پرستار : هر سه خوبن
جیمین : هر سه ؟
پرستار : بله دوتا دوقلو دختر ، شما شوهرشین ؟
با دستم به جونگ کوک اشاره کردم که رو به جونگ کوک گفت : لطفا این فرم رو پر کنید .
جونگ کوک فرم رو از دستش گرفت و گفت : میتونم ببینمش ؟
پرستار : الان بیهوشه ولی اگه زیاد طولش نمیدید میتونید ببینیدش اما اول فرم رو پر کنید .
خانم پرستار که رفت جونگ کوک هم فرم رو داد دستم و گفت : پر کن تا بیام
بعدم دوید سمت اتاق عمل منم پشت سرش داد زدم : اما تو شوهرشی جونگ کوک ؟
اهمیتی نداد و رفت داخل اتاق
پرستار : چی شده ؟
جیمین : بچشون داره بدنیا میاد
پرستار : خیلی خب لطفا چند لحظه صبر کنید
بعدم دوید رفت سمت دکتر و با خودش آوردش پیش ما .
دکتر : لطفا بدینش به من
جیمینم آروم منو داد به دکتر که دکترم سریع دوید سمت اتاق عمل .
(جیمین ویو)
گوشی رو برداشتم و شماره جونگ کوک رو گرفتم که بعد از چند تا بوق برداشت .
جیمین : الو جونگ کوک
جونگ کوک : الو جانم
جیمین : جونگ کوک میخوام یه چیزی بگم فقط خودتو کنترل کن و سعی کن هول نکنی
جونگ کوک : چی بگو چی شده ؟
جیمین : چیزی نشده خب ....یعنی چیزی شده
جونگ کوک : خب بگو دیگه
جیمین : جونگ کوک بچت داره بدنیا میاد
جونگ کوک : چییییییی (باداد)
جیمین : جونگ کوک آروم باش همین الان گفتم هول نکن
جونگ کوک : خیلی خب ب..اشه من الان میا...م
بعدم سریع گوشی رو قطع کرد ، منم رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم و دستام رو روی سرم گذاشتم یکم وقتش برای بدنیا اومدن بچه زود بود هنوز یه ماه مونده بود فقط امید وارم سالم باشن ، یه چند دقیقه ای تنها روی صندلی نشستم که جونگ کوک توی بیمارستان دوید سمتم و گفت : ا/ت ، ا/ت کجاست
جیمین : اتاق عمل
بدجور نفس نفس میزد انگار کلی دویده بود ، پاشدم و کنارش وایسادم و دستم رو گذاشتم رو شونش و گفتم : جونگ کوک یکم آروم باش
از قیافش میبارید که بدجور نگرانه ، در همین حالت که کنارش وایسادم بودم خانم پرستار اومد سمتمون که من خیلی سریع گفتم : حالش چطوره خانم پرستار؟
پرستار : هر سه خوبن
جیمین : هر سه ؟
پرستار : بله دوتا دوقلو دختر ، شما شوهرشین ؟
با دستم به جونگ کوک اشاره کردم که رو به جونگ کوک گفت : لطفا این فرم رو پر کنید .
جونگ کوک فرم رو از دستش گرفت و گفت : میتونم ببینمش ؟
پرستار : الان بیهوشه ولی اگه زیاد طولش نمیدید میتونید ببینیدش اما اول فرم رو پر کنید .
خانم پرستار که رفت جونگ کوک هم فرم رو داد دستم و گفت : پر کن تا بیام
بعدم دوید سمت اتاق عمل منم پشت سرش داد زدم : اما تو شوهرشی جونگ کوک ؟
اهمیتی نداد و رفت داخل اتاق
۳۹.۸k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.