فیک ازدواج اجباری پارت ۱۶
سلام دوستان ببخشید توی این چند وقت نبودم چون پیجم رو گزارش کرده بودن مسدود شده بود ممنونم که تا اینجا از فیکم حمایت کردین
بعداز اینکه با یونگی حرف زدم از روی مبل بلندم شدم رفتم طرف اتاقم درش زو باز کردم رفتم داخل و به طرف دستشویی رفتم دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون از اتاقم رفتم دیدم سجین و یونگی دارن بازی میکنن چیزی نگفتم به طرف تلویزیون رفتم تا یکم فیلم ببینم تلویزیون رو روشن کردم و نشستم کانال هارو بالا پایین میکردم تا فیلم خوبی پیدا کردم ی چند دقیقه گذشت که ی هووو یونگی نشست کنار من
ا.ت=یونگی سجین کجاع
یونگی =آنقدر بازی کرد تا خوابش برد گذاشتمش توی اتاق تا بخوابه
یونگی بعداز حرفش ی لبخند لثه ای زد به محو لبخندش شدم ولی خودم رو سری جمع و جور کردم نا ادامه فیلم رو ببینم یونگی همراه من تماشا کرد بعد تقریبا نیم ساعت زوج های توی فیلم بهم دیکه اعتراف کردن که همدیگرو دوست دارن که فیلم صحنه دار شد دخترو پسر توی فیلم همدیگه رو میبوسیدن که من خجالت کشیدم روم دو کردم اونور که با یونگی چشم تو چشم شدم نمیدونم همینجوری بهم ذل زدیم تا که کم کم نزدیک هم شدیم دیگه فاصله لی بینمون نبود تا همدیگرو ببوسم که ی هووو
سجین = یونگی .ا.ت
با صدا زدن سجین منو یونگی عین برق پریدیم من چند ثانیه طول کشیدم تا بفهمم داشتم چیکار میکردم
یونگی =سجین عزیزم بیدار شدی
سجین = اوهوم تشنم بود اومدم آب بخورم
یونگی = باشه عزیزم برو آب بخور
بعداز اینکه سجین رفت توی اتاقش یونگی اومد بیرون که با یونگی چشم تو چشم شدم بعد سری نگاه هامون رو از هم گرفتیم
یونگی = اهم ا.ت نمیخوای بخوابی دیر وقت فردا میتوایم بریم بیمارستان
ا.ت=آره را..ست میگی یادم نبود فردا میخوایم بریم بیمارستان
بعداز شب بخیر گفتن به یونگی رفتم اتاقم و خوابیدم
خوب اینم فیک امروز امید وارم خوشتون بیاد ♡لایک ها و نظرات رو به پونزده تا برسونید ♡
بعداز اینکه با یونگی حرف زدم از روی مبل بلندم شدم رفتم طرف اتاقم درش زو باز کردم رفتم داخل و به طرف دستشویی رفتم دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون از اتاقم رفتم دیدم سجین و یونگی دارن بازی میکنن چیزی نگفتم به طرف تلویزیون رفتم تا یکم فیلم ببینم تلویزیون رو روشن کردم و نشستم کانال هارو بالا پایین میکردم تا فیلم خوبی پیدا کردم ی چند دقیقه گذشت که ی هووو یونگی نشست کنار من
ا.ت=یونگی سجین کجاع
یونگی =آنقدر بازی کرد تا خوابش برد گذاشتمش توی اتاق تا بخوابه
یونگی بعداز حرفش ی لبخند لثه ای زد به محو لبخندش شدم ولی خودم رو سری جمع و جور کردم نا ادامه فیلم رو ببینم یونگی همراه من تماشا کرد بعد تقریبا نیم ساعت زوج های توی فیلم بهم دیکه اعتراف کردن که همدیگرو دوست دارن که فیلم صحنه دار شد دخترو پسر توی فیلم همدیگه رو میبوسیدن که من خجالت کشیدم روم دو کردم اونور که با یونگی چشم تو چشم شدم نمیدونم همینجوری بهم ذل زدیم تا که کم کم نزدیک هم شدیم دیگه فاصله لی بینمون نبود تا همدیگرو ببوسم که ی هووو
سجین = یونگی .ا.ت
با صدا زدن سجین منو یونگی عین برق پریدیم من چند ثانیه طول کشیدم تا بفهمم داشتم چیکار میکردم
یونگی =سجین عزیزم بیدار شدی
سجین = اوهوم تشنم بود اومدم آب بخورم
یونگی = باشه عزیزم برو آب بخور
بعداز اینکه سجین رفت توی اتاقش یونگی اومد بیرون که با یونگی چشم تو چشم شدم بعد سری نگاه هامون رو از هم گرفتیم
یونگی = اهم ا.ت نمیخوای بخوابی دیر وقت فردا میتوایم بریم بیمارستان
ا.ت=آره را..ست میگی یادم نبود فردا میخوایم بریم بیمارستان
بعداز شب بخیر گفتن به یونگی رفتم اتاقم و خوابیدم
خوب اینم فیک امروز امید وارم خوشتون بیاد ♡لایک ها و نظرات رو به پونزده تا برسونید ♡
۱۲.۴k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.