Part 23( the last part of the story)
Part 23( the last part of the story)
(چند ماه بعد)
(کره)
(ا.ت ویو)
هووووففف خب اینم تمام شد. سلام ا.ت هستم و امروز ۲۵ سالم میشه. به قول مامانم عمل کردم و الان بادیگارد گروه بی تی اسم. در یک کنسرت به ایران سفر کردم و فرشتگان زندگیم رو دیدم. برادرم رو ملاقات کردم و همینطور پرونده ی قتل پدر مادرم رو بستم. قاتل خانوادم رو دیدم و دلایل کارش رو پرسیدم. الان سه ماه از اون داستان گذشته و امروز تولد منه. قول دادم تا روز تولدم کتاب خاطره ی مادرم رو باز نکنم. این اولین تولد من بعد ۱۳ سال متوالی و اینبار دارم با خانواده ی واقعیم جشن میگیرم:)
ما تازه برگشتیم کره و تو این سه ماه داشتیم کار های اسباب کشی رو ردیف میکردیم. و همین چند ثانیه پیش آخرین وسیله ی خونه رو هم سر جاش گذاشتیم.
کوک: آخخخخخخ کمرم. وای مرسی از همتون خیلی کمکمون کردین
اعصا و دخترا: ممنون کاری نکردیم. شماهم تو اسباب کشی ما سهیم بودین
یجی : و ا.ت من واقعا دلم میخواد بدونم تو اون سلیقه ی قشنگت رو از کی به ارث بردی
ا.ت:😂😂 نفرما عشقممممم
سوجین: اه اه اه چندشا انگار نه انگار هر دوشون رل دارن
ا.ت: تا کور شود همان که نتواند دید.😏😂
بورام: میگم ا.ت امشب میخوای چیکار کنی؟
ا.ت: خب امشب همونطور که قول دادم دفتر خاطرات مامانم رو باز میکنم و خب چون اولین تولد واقعی منه خیلی هیجان دارم
دخترا: عزیزمممم🫂🫂🫂🫂
ا.ت: 😊😊😊
کوک: خب کی پایه ی شربت خنکه؟
بقیه: مااااااا
کوک: خب پس بشینید تا بیارم
🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸
بفرمایید
یجی: اووووووو ا.ت خرشانسیاا
دوست پسر داری به این خوش سلیقه ای
جیمین: پس من چیم؟؟؟
یجی: تو فرشته ی زندگیمی
جیمین: *ذوق
ا.ت: آیا نیاز دارید دوست پسرتون رو خر کنید؟ یجی اینجاست😃
بقیه: 😂😂😂😂😂
(شب)
اعضا و دخترا: تولدت مبارک ا.تتتتتت
ا.ت: مرسیییی❤❤
یجی: خب شروع کنیم کادو هامون رو باز کنیم
ا.ت: اول دفترچ...
لارا: او نو نو نو نو. هدیه های هیجان انگیز آخر
ا.ت: نهههههه. اوکی اوکی😅😆
خب اول کادوی یجی: عررررر چه دستبند قشنگیههه
یجی: مبارکت باشه.
ا.ت: خب بعدی.... کادوی لارا: اوففففف سلیقه رو برم
لارا: دیگه ما اینیم😎
ا.ت:😂😂 مرسی خیلی قشنگه
.
.
.
.
.
سوجین: خب و میرسیم به دو کادوی آخر یعنی کادوی مادر ا.ت و کادوی کوک
رمزشو بلدی؟؟
ات: خیلی فکر کردم و فکر کنم بدونم که رمزش چیه
ادامه کامنت♡♡♡
(چند ماه بعد)
(کره)
(ا.ت ویو)
هووووففف خب اینم تمام شد. سلام ا.ت هستم و امروز ۲۵ سالم میشه. به قول مامانم عمل کردم و الان بادیگارد گروه بی تی اسم. در یک کنسرت به ایران سفر کردم و فرشتگان زندگیم رو دیدم. برادرم رو ملاقات کردم و همینطور پرونده ی قتل پدر مادرم رو بستم. قاتل خانوادم رو دیدم و دلایل کارش رو پرسیدم. الان سه ماه از اون داستان گذشته و امروز تولد منه. قول دادم تا روز تولدم کتاب خاطره ی مادرم رو باز نکنم. این اولین تولد من بعد ۱۳ سال متوالی و اینبار دارم با خانواده ی واقعیم جشن میگیرم:)
ما تازه برگشتیم کره و تو این سه ماه داشتیم کار های اسباب کشی رو ردیف میکردیم. و همین چند ثانیه پیش آخرین وسیله ی خونه رو هم سر جاش گذاشتیم.
کوک: آخخخخخخ کمرم. وای مرسی از همتون خیلی کمکمون کردین
اعصا و دخترا: ممنون کاری نکردیم. شماهم تو اسباب کشی ما سهیم بودین
یجی : و ا.ت من واقعا دلم میخواد بدونم تو اون سلیقه ی قشنگت رو از کی به ارث بردی
ا.ت:😂😂 نفرما عشقممممم
سوجین: اه اه اه چندشا انگار نه انگار هر دوشون رل دارن
ا.ت: تا کور شود همان که نتواند دید.😏😂
بورام: میگم ا.ت امشب میخوای چیکار کنی؟
ا.ت: خب امشب همونطور که قول دادم دفتر خاطرات مامانم رو باز میکنم و خب چون اولین تولد واقعی منه خیلی هیجان دارم
دخترا: عزیزمممم🫂🫂🫂🫂
ا.ت: 😊😊😊
کوک: خب کی پایه ی شربت خنکه؟
بقیه: مااااااا
کوک: خب پس بشینید تا بیارم
🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸🍸
بفرمایید
یجی: اووووووو ا.ت خرشانسیاا
دوست پسر داری به این خوش سلیقه ای
جیمین: پس من چیم؟؟؟
یجی: تو فرشته ی زندگیمی
جیمین: *ذوق
ا.ت: آیا نیاز دارید دوست پسرتون رو خر کنید؟ یجی اینجاست😃
بقیه: 😂😂😂😂😂
(شب)
اعضا و دخترا: تولدت مبارک ا.تتتتتت
ا.ت: مرسیییی❤❤
یجی: خب شروع کنیم کادو هامون رو باز کنیم
ا.ت: اول دفترچ...
لارا: او نو نو نو نو. هدیه های هیجان انگیز آخر
ا.ت: نهههههه. اوکی اوکی😅😆
خب اول کادوی یجی: عررررر چه دستبند قشنگیههه
یجی: مبارکت باشه.
ا.ت: خب بعدی.... کادوی لارا: اوففففف سلیقه رو برم
لارا: دیگه ما اینیم😎
ا.ت:😂😂 مرسی خیلی قشنگه
.
.
.
.
.
سوجین: خب و میرسیم به دو کادوی آخر یعنی کادوی مادر ا.ت و کادوی کوک
رمزشو بلدی؟؟
ات: خیلی فکر کردم و فکر کنم بدونم که رمزش چیه
ادامه کامنت♡♡♡
۱۴.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.