/ Turn hate into love / p.9 /
ا.ت: خب... ایشون پسرعمه منه تهیونگ. همسن خودمونه.
میا: عههه این همون پسرعمته که گفتی قبلا روش ک..........
سریع دستمو گذاشتم جلو دهنش یه چشم غره بهش رفتم و بحثو عوض کردم. رو به تهیونگ گفتم
ا.ت: خب تهیونگ جان اینا دوستای دانشگاه منن. این دو تا دختر میا و میسو هستن. میا و میسو: سلاااام
این سه تا پسر هم یونجون، دوهیون و سوبین هستن.
سه تا باهم: سلام!
تهیونگم به همشون یه سلام داد. دعوتشون کردم تو ولی کار داشتن باید میرفتن جایی، قرار شد فردا عصر با هم بریم بیرون. به سوجی هم میگم بیاد که به اونا معرفیش کنم.
هر چی بچه ها به تهیونگ گفتن اونم باهامون بیاد قبول نکرد. رفتیم داخل خونه نشستیم رو مبل. میا و میسو بهم پیام دادم تا فردا تهیونگ و راضی کنم باهامون بیاد، هرچی تعدادمون بیشتر باشه بیشتر خوش میگذره.
تهیونگ: اینا دوستات بودن؟
ا.ت: اره خیلی با هم صمیمی هستیم. برای چی؟
تهیونگ: همینجوری گفتم
ا.ت: تو فردا باهامون نمیای؟ میا و میسو خیلی دوست دارن تو هم بیای
تهیونگ: تو چی، تو دوست داری منم بیام؟
ا.ت: خب......اره بیای بهتره بهمون خوش میگذره.
تهیونگ: باشه پس میام. راستی، تو اون بیرون به من گفتی تهیونگ جان؟
ا.ت: ام... ببخشید هول شدم حواسم نبود
تهیونگ: اشکال نداره منم بهت میگم ا.ت جاننننن.
ا.ت: مسخره بازی در نیار من رفتم.
تهیونگ: کجااا، داریم با هم گپ میزنیم.
ا.ت: گپ کجا بود دیگه بهت رو دادم پررو نشو بعدشم من هنوز سرماخوردگیم کامل خوب نشده خیر سرم میرم یه ذره بخوابم.
تهیونگ: باشه ( با خنده )
میا: عههه این همون پسرعمته که گفتی قبلا روش ک..........
سریع دستمو گذاشتم جلو دهنش یه چشم غره بهش رفتم و بحثو عوض کردم. رو به تهیونگ گفتم
ا.ت: خب تهیونگ جان اینا دوستای دانشگاه منن. این دو تا دختر میا و میسو هستن. میا و میسو: سلاااام
این سه تا پسر هم یونجون، دوهیون و سوبین هستن.
سه تا باهم: سلام!
تهیونگم به همشون یه سلام داد. دعوتشون کردم تو ولی کار داشتن باید میرفتن جایی، قرار شد فردا عصر با هم بریم بیرون. به سوجی هم میگم بیاد که به اونا معرفیش کنم.
هر چی بچه ها به تهیونگ گفتن اونم باهامون بیاد قبول نکرد. رفتیم داخل خونه نشستیم رو مبل. میا و میسو بهم پیام دادم تا فردا تهیونگ و راضی کنم باهامون بیاد، هرچی تعدادمون بیشتر باشه بیشتر خوش میگذره.
تهیونگ: اینا دوستات بودن؟
ا.ت: اره خیلی با هم صمیمی هستیم. برای چی؟
تهیونگ: همینجوری گفتم
ا.ت: تو فردا باهامون نمیای؟ میا و میسو خیلی دوست دارن تو هم بیای
تهیونگ: تو چی، تو دوست داری منم بیام؟
ا.ت: خب......اره بیای بهتره بهمون خوش میگذره.
تهیونگ: باشه پس میام. راستی، تو اون بیرون به من گفتی تهیونگ جان؟
ا.ت: ام... ببخشید هول شدم حواسم نبود
تهیونگ: اشکال نداره منم بهت میگم ا.ت جاننننن.
ا.ت: مسخره بازی در نیار من رفتم.
تهیونگ: کجااا، داریم با هم گپ میزنیم.
ا.ت: گپ کجا بود دیگه بهت رو دادم پررو نشو بعدشم من هنوز سرماخوردگیم کامل خوب نشده خیر سرم میرم یه ذره بخوابم.
تهیونگ: باشه ( با خنده )
۳.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.