گفتم: او اون من قبلاً باهاش صحبت کردم . قراره یک هفته پیش
گفتم: او اون من قبلاً باهاش صحبت کردم . قراره یک هفته پیشم بمونی سوبا کوچولو
گفت :اولا چرا یک هفتههههههه دومن سوبا کوچولو !!
گفتم: چیز عجیبی بود جواب اولی بعله یک هفته جواب دومی اره چون غذای مورد علاقه ی من است
گفت :اوم موادشو داریم ؟
گفتم:چطور؟
گفت:میخوام ناهار بپزم
گفتم :ام آره فکر کنم ....وایساااااا یعنی میخوای سوبا درست کنی
گفت : آره عزیزم غذای خوبیه راحتم هست پس اوکی درست کردنش.
گفتم:ام وایسا
دویدم و از این ک همه ی وسایل رو داریم یا نه مطمئن بشم
هووووو همه ی وسایل رو داشتیم
از آشپز خونه داد زدم ام اکیکو همه ی وسایل رو داریم
از زبان من
با هم غذا درست کردند و خوردند
تو این یک هفته یک روز خونه نبودن
یا دریا
یا شهر بازی
یا کافه
یا کوه
یا.......
هرجا ک فکر کنین با اسرار اکیکو رفتند
تنها روز آخر یعنی جمعه یک رو قبل از این ک اکیکو برگرده خونه
مادر شوتو اسرار کرد ک اکیکو رو ببینه
(بچه ها یک نکته اینه ک مادر شوتو تو این فیک با سخت بنیاد هم دسته و کلا یک جورایی دست راست اندور هست
و خوب شوتو رفتارش مثل خون آشام ها پر روعه ولی فقط با کسایی ک دوست داره با کسایی که آشنا نی سرد خشن جوووون)
در این باره نگران بودن اکیکو برای این ک قراره با پای خودش بره تو محلی ک احتمال مرگش ٪۹۰ هست
ام شوتو چرا ؟ چون ک احتمال داره خون کسی ک دوستش داره رو یکی بخوره .
وقتی وارد اونجا شدن شوتو اکیکو رو سفت چسبیده بود .
رفتند خونه مادر شوتو نشستند و گرم صحبت بودند ک اکیکو خواست بره دست شویی
وارد دست شویی شد کار های لازم رو انجام داد
تا خواست بیاد بیرون یه پسری رو دید
اکیکو رو به دیوار زد و گفت: اچ ی انسان جذاب تو قلعه ی خوناشام. چه جالب. درسته با پای خودت اومدی ولی برگشتنت با خداست کوچولو . از این به بعد قراره برده ی من باشی هانی .
اکیکو که داشت گریه میکرد با گریه گفت : هی ولم کن من دوست پسر دارم عوضیی
گفت: هوی درست حرف بزن
اکیکو تو فکرش گفت حال به اینجا نزدیکه اگه جیغ بزنه حتما صدا شو میشنود پس داد زد : هی شوتو کمک شوتوووو
که دندون نیشش رو تو پوست ظریف اکیکو کرد .
اکیکو داشت چشماش تار میشد ، وقتی بی جون شد پسر برآید استایل بغل کردش .........
شرطی میکنم
لایک ۳
کامنت ۷
چون اولین است که شرطیه کم گفتم
پارت ۱۰
گفت :اولا چرا یک هفتههههههه دومن سوبا کوچولو !!
گفتم: چیز عجیبی بود جواب اولی بعله یک هفته جواب دومی اره چون غذای مورد علاقه ی من است
گفت :اوم موادشو داریم ؟
گفتم:چطور؟
گفت:میخوام ناهار بپزم
گفتم :ام آره فکر کنم ....وایساااااا یعنی میخوای سوبا درست کنی
گفت : آره عزیزم غذای خوبیه راحتم هست پس اوکی درست کردنش.
گفتم:ام وایسا
دویدم و از این ک همه ی وسایل رو داریم یا نه مطمئن بشم
هووووو همه ی وسایل رو داشتیم
از آشپز خونه داد زدم ام اکیکو همه ی وسایل رو داریم
از زبان من
با هم غذا درست کردند و خوردند
تو این یک هفته یک روز خونه نبودن
یا دریا
یا شهر بازی
یا کافه
یا کوه
یا.......
هرجا ک فکر کنین با اسرار اکیکو رفتند
تنها روز آخر یعنی جمعه یک رو قبل از این ک اکیکو برگرده خونه
مادر شوتو اسرار کرد ک اکیکو رو ببینه
(بچه ها یک نکته اینه ک مادر شوتو تو این فیک با سخت بنیاد هم دسته و کلا یک جورایی دست راست اندور هست
و خوب شوتو رفتارش مثل خون آشام ها پر روعه ولی فقط با کسایی ک دوست داره با کسایی که آشنا نی سرد خشن جوووون)
در این باره نگران بودن اکیکو برای این ک قراره با پای خودش بره تو محلی ک احتمال مرگش ٪۹۰ هست
ام شوتو چرا ؟ چون ک احتمال داره خون کسی ک دوستش داره رو یکی بخوره .
وقتی وارد اونجا شدن شوتو اکیکو رو سفت چسبیده بود .
رفتند خونه مادر شوتو نشستند و گرم صحبت بودند ک اکیکو خواست بره دست شویی
وارد دست شویی شد کار های لازم رو انجام داد
تا خواست بیاد بیرون یه پسری رو دید
اکیکو رو به دیوار زد و گفت: اچ ی انسان جذاب تو قلعه ی خوناشام. چه جالب. درسته با پای خودت اومدی ولی برگشتنت با خداست کوچولو . از این به بعد قراره برده ی من باشی هانی .
اکیکو که داشت گریه میکرد با گریه گفت : هی ولم کن من دوست پسر دارم عوضیی
گفت: هوی درست حرف بزن
اکیکو تو فکرش گفت حال به اینجا نزدیکه اگه جیغ بزنه حتما صدا شو میشنود پس داد زد : هی شوتو کمک شوتوووو
که دندون نیشش رو تو پوست ظریف اکیکو کرد .
اکیکو داشت چشماش تار میشد ، وقتی بی جون شد پسر برآید استایل بغل کردش .........
شرطی میکنم
لایک ۳
کامنت ۷
چون اولین است که شرطیه کم گفتم
پارت ۱۰
۳.۶k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.