(یکبار پارت اول رو نوشتم ولی بعد مقدمه رو تغیر دادم)
ممنوعه
پارت: ۱
(یک توضیح کوچولو)
یونجی از پدرمادرش فرار میکنه و ب سئول میاد تا با هیونجین ازدواج کنه
ماد پدرش ب شدتت از اینکه اون با هیونجین ازدواج کنه مخافت داشتن
ولی یونجی ب سئول اومد و از خانوادش فرار کرد
اما وقتی ب سئول اومد یروز تصمیم گرفت ک هیونجین رو سوپرایز کنه اما وقتی ب خونه هیونجین رفت فهمید ک اون داره بهش خیانت میکنه
•
•
•
یونجی ویو
بعد از اون اتفاق مجبور شدم برای اینکه خرج خدمو بدم توی کافه کار کنم
خوشبختانه اونجا با سیونگ اشنا شدم و اون کلی کمکم کرد...
•
•
•
مثل هروز از خواب بلند شدم دست و صورتمو شستم و صبحونمو خورد
رفتم کافه و با سیونگ سلام کردم
داشتم سفارش رو اماده میکردم ک
سیونگ اومد کنارم
سیونگ: میگم یونجی امروز میای امشب بریم بار؟
یونجی: زیاد علاقه ندارم ب اینجور جاها
سیونگ: حالا این یبارو بیا دیگه
یونجی: عا باشه
شب بهت خبر میدم...
لایک؟🦋
پارت: ۱
(یک توضیح کوچولو)
یونجی از پدرمادرش فرار میکنه و ب سئول میاد تا با هیونجین ازدواج کنه
ماد پدرش ب شدتت از اینکه اون با هیونجین ازدواج کنه مخافت داشتن
ولی یونجی ب سئول اومد و از خانوادش فرار کرد
اما وقتی ب سئول اومد یروز تصمیم گرفت ک هیونجین رو سوپرایز کنه اما وقتی ب خونه هیونجین رفت فهمید ک اون داره بهش خیانت میکنه
•
•
•
یونجی ویو
بعد از اون اتفاق مجبور شدم برای اینکه خرج خدمو بدم توی کافه کار کنم
خوشبختانه اونجا با سیونگ اشنا شدم و اون کلی کمکم کرد...
•
•
•
مثل هروز از خواب بلند شدم دست و صورتمو شستم و صبحونمو خورد
رفتم کافه و با سیونگ سلام کردم
داشتم سفارش رو اماده میکردم ک
سیونگ اومد کنارم
سیونگ: میگم یونجی امروز میای امشب بریم بار؟
یونجی: زیاد علاقه ندارم ب اینجور جاها
سیونگ: حالا این یبارو بیا دیگه
یونجی: عا باشه
شب بهت خبر میدم...
لایک؟🦋
۵.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.