فیک تهیونگ پارت 1
یئون : ساعت صداشو بالا برد و محکم زدم تو سرش تا خفه شه دلم نمی خواست از جام بلند شما ولی خب امروز کارای زیادی رو باید میکردم و علاوه بر اون باید با پاریس خدافظی میکردم گرچه خواسته خودم بود برم کره ولی خب همه اونجا رو ول می کنن میان اینجا ولی من...... هوف بیخیال آخه کیه که دلش واسه سرزمین مادریش تنگ نشه؟ از وقتی یادمه فقط فرودگاه سئولو یادمه ولی خب جالب تر از این اینه که قراره تحت حمایت دوست خوشتیپ بابام شم نمی دونم چجوریه ولی خب چند باری که اومده خونمون یا من نبودم یا اگرم بودم نتونستم چهرشو ببینم آخه مامانم همیشه به شوخی داره به بابام میگه اگه یه ذره قیافه اونو داشتی دیگه صد صد صد درصدم نمی زاشتم مال کسی دیگه ای بشی..... فک کنم عمو حدود 26 یا 27 سالیش باشه ..... همیشه این بحثا رو میکنن ولی خب آخر مامان با یه غذای خوشمزه دل بابا رو به دست میاره...... دستو صورتمو شستمو صبحونه هم خوردم و آماده شدم برم بیرون با دوستام آخه امروز آخرین روزی بود که باهاشون بودم غمیگنه نه؟ :) ولی خب باید دست و پنجه اون کسی که گوشی همراه رو اختراع کردو باید بوسید که باعث میشه حداقل یه کوچولو از دلتنگی مون کم کنه........ با دوستام خدافظی هم کردم و وسایلمم جمع کردم تا فردا ساعت 4:30 صبح سوار هواپیما بشمو برم...
.
.
.
یئون :با حس اینکه هواپیما بخواد فرود بیاد از خواب پاشدم به ساعتم نگاه کردم اَو و یادم نبود ساعت اینجا و اونجا فرق داره و از مهمان دار هواپیما که یه خانم قد بلند و ترکه ای بود سوال کردمو گفت ساعت 8 صبحه
.
.
کیفمو برداشتمو به سمت در خروجی حرکت کردم دنبال عمو میگشتم درسته نمیشناختمش ولی خب قرار بود اسممو رو بنر بنویسه و دست بگیره که بشناسمش
.
.
تهیونگ : امروز قرار بود دختر صمیمی ترین دوستم بیاد پیشم زندگی کنه تا درسش تموم شه صبح ساعت 7:30 رفتم فرودگاه و منتظرش موندم تا بیاد با اینکه چند باری رفتم پاریس ولی خب نتونستم ببینمش با این وجود بک کیونگ عکس دخترشو فرستاد تا بشناسمش درست کپ خودش بود وقتی هواپیما فرود اومد از جام بلند شدم و بنرو دست گرفتم تا منو ببینه که یه دختر خانم با قد متوسط دیدم میاد ستم که فک کنم خودش بود
های کیوتای مننن اینم به درخواست خودتون پارت یکو گذاشتم اگه حمایت شه پارتاش خیلی زود زود میاد ♥️♥️😍🍭
.
.
.
یئون :با حس اینکه هواپیما بخواد فرود بیاد از خواب پاشدم به ساعتم نگاه کردم اَو و یادم نبود ساعت اینجا و اونجا فرق داره و از مهمان دار هواپیما که یه خانم قد بلند و ترکه ای بود سوال کردمو گفت ساعت 8 صبحه
.
.
کیفمو برداشتمو به سمت در خروجی حرکت کردم دنبال عمو میگشتم درسته نمیشناختمش ولی خب قرار بود اسممو رو بنر بنویسه و دست بگیره که بشناسمش
.
.
تهیونگ : امروز قرار بود دختر صمیمی ترین دوستم بیاد پیشم زندگی کنه تا درسش تموم شه صبح ساعت 7:30 رفتم فرودگاه و منتظرش موندم تا بیاد با اینکه چند باری رفتم پاریس ولی خب نتونستم ببینمش با این وجود بک کیونگ عکس دخترشو فرستاد تا بشناسمش درست کپ خودش بود وقتی هواپیما فرود اومد از جام بلند شدم و بنرو دست گرفتم تا منو ببینه که یه دختر خانم با قد متوسط دیدم میاد ستم که فک کنم خودش بود
های کیوتای مننن اینم به درخواست خودتون پارت یکو گذاشتم اگه حمایت شه پارتاش خیلی زود زود میاد ♥️♥️😍🍭
۳۴.۷k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.