پارت ۱۲ طلسم عشق خون آشام
روم رو برگردوندم و پسری رو دیدم ک میشناختمش.
وقتی دیدمش با خودم گفتم ک تمام بدبختیا شروع شده.آخه چانگ هو آن اینجا چی میکنه.منو از کجا پیدا کرده.
چند روز قبل اینکه ا/ت ب عمارت پسرا بیاد:
ا/ت:مگه زوره نمیخام باهات باشم.
هوآن:خودت ک میدونی اگ قبول نکنی چ بلایی سرتو و خونوادت میاد.
ا/ت :من ک بهت گفتم پولت رو بهت برمیگردونم فقط یکم دیگ از پولت مونده.
هوآن من ک بهت گفتم پولتو نمیخوام و وقتتون تموم شده و باید باهام ازدواج کنی.
ماجرای هوآن و ا/ت:
بابای ا/ت با یه پسر جوونی ب اسم چانگ هو آن تصادف میکنه.هوآن ک خیلی پولدار و گردن کلفته«منظورم اینه ک هرکار بخواد میکنه و سرشناسه😂»میگه من خسارت ماشینم رو میخوام و اگر نتونین پولم رو بدین باید دخترتون رو بدین ب من و من باهاش ازدواج کنم.هوآن چون میدونست وضع مالی ا/ت و خانوادش زیاد خوب نبود این شرط رو میزاره.مامان ا/ت و ا/ت هرکاری میکنن تا بتونن پول هوآن رو بهش بدن و موفق میشن ک بیشتر پولش رو بهش برگردونن و هوآن هم رضایت میده تا پدر ا/ت از زندان بیرون بیاد و به فکر بقیه پول باشه.
تا اینکه ا/ت انتخاب میشه تا ب کلیسا پیش پسرا بیاد و از اون سمت هم پدر مادر ا/ت تصادف میکنن و میمیرن.ا/ت انقدر درگیر بود ک اصلا فکر هوآن نبود.
برگردیم ب جایی ک ا/ت هوآن رو میبینه.
ا/ت انقدر شُکه شده بود از دیدن هوآن ک اون لینجا چیکار میکنه و منو چجوری پیدا کرده.هوآون کم کم بهش نزدیک میشه و دستش رو محکم میگیره و میکشه تا با خودش ببرتش.
ا/ت:ولمم کننننن....میگم وللمم کنن.پسسراااا .جیییین.تهیونگ...کمککک.تهیونگ.تهیونگ کمکم کن.پسرااا
اما هوآن ا/ت رو میندازه تو ماشین ونی ای ک جلوی در بود و ا/ت رو با خودشون میبرن.
از زبون پسرا:
ما ک دیدیم ا/ت رو بردن دوییدیم ب سمت ماشین اما نتونستیم بهش برسیم و ب پلیس خبر دادیم.
پسرا:ازتون خواهش میکنیم پیداش کنین.اگر میشه ماهم خودمون میگردیم دنبالش.
تهیونگ:آقای پلیس ازتون خواهش میکنم پیداش کنین ازتون خواهش میکنم من بدون ا/ت نمیتونم بمونم.😢
پلیسا میگن باشه و تمام سعیمون رو میکنیم.
از زبون ا/ت
چشام رو باز کردم و متوجه شدم ک رویه صندلی نشستم ک هم دستام و هم پاهام بسته شدن.
روبروم هوآن رو دیدم ک نشسته بود و داشت بهم نگاه میکرد و
میگفت:ا/ت قشنگم بیدار شدی؟چقدر خوب شد ک بیدار شدی خیلی منتظرت موندم باید زود بلند شی اماده شی تا باهم بریم عقد کنیم.
ا/ت:کورخوندی من باتو هیچ جا نمیام حتی اگ بمیرم.
هوآن:نه نه نه نه نه اشتباه نکن تو با من
وقتی دیدمش با خودم گفتم ک تمام بدبختیا شروع شده.آخه چانگ هو آن اینجا چی میکنه.منو از کجا پیدا کرده.
چند روز قبل اینکه ا/ت ب عمارت پسرا بیاد:
ا/ت:مگه زوره نمیخام باهات باشم.
هوآن:خودت ک میدونی اگ قبول نکنی چ بلایی سرتو و خونوادت میاد.
ا/ت :من ک بهت گفتم پولت رو بهت برمیگردونم فقط یکم دیگ از پولت مونده.
هوآن من ک بهت گفتم پولتو نمیخوام و وقتتون تموم شده و باید باهام ازدواج کنی.
ماجرای هوآن و ا/ت:
بابای ا/ت با یه پسر جوونی ب اسم چانگ هو آن تصادف میکنه.هوآن ک خیلی پولدار و گردن کلفته«منظورم اینه ک هرکار بخواد میکنه و سرشناسه😂»میگه من خسارت ماشینم رو میخوام و اگر نتونین پولم رو بدین باید دخترتون رو بدین ب من و من باهاش ازدواج کنم.هوآن چون میدونست وضع مالی ا/ت و خانوادش زیاد خوب نبود این شرط رو میزاره.مامان ا/ت و ا/ت هرکاری میکنن تا بتونن پول هوآن رو بهش بدن و موفق میشن ک بیشتر پولش رو بهش برگردونن و هوآن هم رضایت میده تا پدر ا/ت از زندان بیرون بیاد و به فکر بقیه پول باشه.
تا اینکه ا/ت انتخاب میشه تا ب کلیسا پیش پسرا بیاد و از اون سمت هم پدر مادر ا/ت تصادف میکنن و میمیرن.ا/ت انقدر درگیر بود ک اصلا فکر هوآن نبود.
برگردیم ب جایی ک ا/ت هوآن رو میبینه.
ا/ت انقدر شُکه شده بود از دیدن هوآن ک اون لینجا چیکار میکنه و منو چجوری پیدا کرده.هوآون کم کم بهش نزدیک میشه و دستش رو محکم میگیره و میکشه تا با خودش ببرتش.
ا/ت:ولمم کننننن....میگم وللمم کنن.پسسراااا .جیییین.تهیونگ...کمککک.تهیونگ.تهیونگ کمکم کن.پسرااا
اما هوآن ا/ت رو میندازه تو ماشین ونی ای ک جلوی در بود و ا/ت رو با خودشون میبرن.
از زبون پسرا:
ما ک دیدیم ا/ت رو بردن دوییدیم ب سمت ماشین اما نتونستیم بهش برسیم و ب پلیس خبر دادیم.
پسرا:ازتون خواهش میکنیم پیداش کنین.اگر میشه ماهم خودمون میگردیم دنبالش.
تهیونگ:آقای پلیس ازتون خواهش میکنم پیداش کنین ازتون خواهش میکنم من بدون ا/ت نمیتونم بمونم.😢
پلیسا میگن باشه و تمام سعیمون رو میکنیم.
از زبون ا/ت
چشام رو باز کردم و متوجه شدم ک رویه صندلی نشستم ک هم دستام و هم پاهام بسته شدن.
روبروم هوآن رو دیدم ک نشسته بود و داشت بهم نگاه میکرد و
میگفت:ا/ت قشنگم بیدار شدی؟چقدر خوب شد ک بیدار شدی خیلی منتظرت موندم باید زود بلند شی اماده شی تا باهم بریم عقد کنیم.
ا/ت:کورخوندی من باتو هیچ جا نمیام حتی اگ بمیرم.
هوآن:نه نه نه نه نه اشتباه نکن تو با من
۸۵.۴k
۲۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.