پشیمانی (part 15 )
که......
ذهن کوک
عجب گوهی خوردما چرا اینکا را کردم ات رفت برای ۵ بسته شیر موز گرفت الان تو هر کدومشون ۱۲ تا شیر موز خدا لعنتی کنه بهش بگم یعنی کار من بوده نه بد تر اعضا ناراحت میشن میگن برای انتقام این کارا کرده فهمیدم .....
یادم رفت آه تو روحش
آها یادم اومد ببین کل روزا حواسم بهش باشه که حالش بد نشه یه لحظه اون قرصی که دادم روش نوشته بود تا ۳ روز دل درد داره ما هم که ۲ روز دیگه کنسرت داریم یا خدااااااا چه کنم چیکار نکنم ببرمش دکتر اره ببرمش دکتر
ویو ات
ای دلممممممممممممممم مامان دلم درد میکنه الان میمیرم از درد زایمانم بد تره
آخ ننه وایی ننه بذار یه قرص استامینوفن بخورم خوب میشم
یهو کوک اومد
کوک : ات میخوای بریم دکتر
ات : وایییییی اره
کوک : پاشو بریم
ات و کوک رفتن دکتر دکتر گفت باید استراحت کنن و یه ازمایش ازشون میگیریم که ببینیم چه شده
کوک در ذهنش : یاااا الان میفهمه کار قرص بوده و بدبخت میشم اشکال نداره از دلش یجوری در میارم اره هوففففف
ات رفت آزمایش داد
دکتر : دو ساعت دیگه بیاید برا جواب این ژلوفن هم بخورن که حالش بد تر نشه
ات و کوک رفت خانه و ات دراز کشید رو مبل و کوک براش دارو ها را آورد جیمین برای اینکه ات یادش بره دردش باهاش شوخی میکرد تهیونگ هم به جمع پیوست و همه اعضا با هم دور هم جمع شدن تا ات احساس بدی نداشته باشه دو ساعت گذشت ات با جیمین اینبار رفت دکتر و برگه آزمایش را گرفت و دکتر گفت توی غذای خانم ات یه قرص دلدرد بوده و باعث این شده
ات : خیلی ممنون
جیمین : میدونم کار کیه
ات : کاره کوک
رفتن خانه ات رفت روی مبل نشست و بغض کرده بود که چرا چرا باید کوک این کارا بکنه
جیمین رفت با کوک حرف بزنه و کوک خیلی شرمنده شد کوک رفت پیش ات و ازش معذرت خواهی کرد و دلیلی این کاراش هم گفت و دلدرد ات یکم بهتر شده بود تا فردا که...............یهو........
ذهن کوک
عجب گوهی خوردما چرا اینکا را کردم ات رفت برای ۵ بسته شیر موز گرفت الان تو هر کدومشون ۱۲ تا شیر موز خدا لعنتی کنه بهش بگم یعنی کار من بوده نه بد تر اعضا ناراحت میشن میگن برای انتقام این کارا کرده فهمیدم .....
یادم رفت آه تو روحش
آها یادم اومد ببین کل روزا حواسم بهش باشه که حالش بد نشه یه لحظه اون قرصی که دادم روش نوشته بود تا ۳ روز دل درد داره ما هم که ۲ روز دیگه کنسرت داریم یا خدااااااا چه کنم چیکار نکنم ببرمش دکتر اره ببرمش دکتر
ویو ات
ای دلممممممممممممممم مامان دلم درد میکنه الان میمیرم از درد زایمانم بد تره
آخ ننه وایی ننه بذار یه قرص استامینوفن بخورم خوب میشم
یهو کوک اومد
کوک : ات میخوای بریم دکتر
ات : وایییییی اره
کوک : پاشو بریم
ات و کوک رفتن دکتر دکتر گفت باید استراحت کنن و یه ازمایش ازشون میگیریم که ببینیم چه شده
کوک در ذهنش : یاااا الان میفهمه کار قرص بوده و بدبخت میشم اشکال نداره از دلش یجوری در میارم اره هوففففف
ات رفت آزمایش داد
دکتر : دو ساعت دیگه بیاید برا جواب این ژلوفن هم بخورن که حالش بد تر نشه
ات و کوک رفت خانه و ات دراز کشید رو مبل و کوک براش دارو ها را آورد جیمین برای اینکه ات یادش بره دردش باهاش شوخی میکرد تهیونگ هم به جمع پیوست و همه اعضا با هم دور هم جمع شدن تا ات احساس بدی نداشته باشه دو ساعت گذشت ات با جیمین اینبار رفت دکتر و برگه آزمایش را گرفت و دکتر گفت توی غذای خانم ات یه قرص دلدرد بوده و باعث این شده
ات : خیلی ممنون
جیمین : میدونم کار کیه
ات : کاره کوک
رفتن خانه ات رفت روی مبل نشست و بغض کرده بود که چرا چرا باید کوک این کارا بکنه
جیمین رفت با کوک حرف بزنه و کوک خیلی شرمنده شد کوک رفت پیش ات و ازش معذرت خواهی کرد و دلیلی این کاراش هم گفت و دلدرد ات یکم بهتر شده بود تا فردا که...............یهو........
۴.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.