( از اونجایی که کار پزشکی سخته و من باید یه چند تایی از ک
( از اونجایی که کار پزشکی سخته و من باید یه چند تایی از کاراشو بهتون توضیح بدم این رشترو برای نورا میزارم کنار شما رشته حسابداری رو در نظر بگیرین امسال سال آخر دانشگاه نوراست)
" داشتم کار عملیم رو چک میکردم که یه چیزی نگرانم کرد خودکار دم دستم نبود که درستش کنم پنیک گرفتم و نفس نفس زدم کوک این قضیه رو فهمید و سریع پارک کرد
' اسپری رو توی دهنم زدم و لبامو گذاشتم رو لبای نورا اسپری رو توی دهنش خالی کردم ازش جدا شدم و با نگرانی بهش نگاه کردم
کوک: هی نورا خوبی؟(استرس)
نورا: کوک...زودباش..یه خودکار بهم بده
کوک:(خودکار رو از داشبورد ماشین برداشتم که نورا اسلحه رو برای اولین بار دید)
نورا: کوک..از ا..ون اسلحه اس..استفاده میکنی؟
کوک: نه نه معلومه که نه بیا اینم خودکار
نورا: دروغ نگو(خودکار رو ازش گرفتم)
" شروع کردم درست کردن جملات اشتباه و کوک نشست پشت فرمون و سرشو گذاشت روی فرمون
کوک: نورا دیگه هیچوقت اینجوری منو نترسون (برداشتن سر) انقدر به فکر درس بودن کار دستت میده لطفا
نورا: عا..باشه سعی میکنم
• دانشگاه •
" از کوک خدافظی کردم و سمت سالن اصلی دانشگاه راه افتادم که نایون با داد و بیداد دوید سمتم
نویان: نوراااا(داد)(دویدن سمت نورا)
نورا: یا خدا کی مرده بلههه
نویان:(نفس نفس) نورا نورا برای ارزش یابی میخوان ببرنمون دانشگاه مدل برتر والدین یا سرپرستمون باید باهامون بیاد
نورا: چییی مدل برترر؟(داد)
نویان: هیسسسس کل سالن بهمون خیره شدننن
نورا: اونجا مرکز آموزش یونجینه خانم کیم هم مدیر اونجاست
نویان: درسته تو میاییی؟؟
نورا: نمیدونم باید به کوک زنگ بزنم
نویان: گوشیتو مگه آوردی؟
نورا: اره خوب وایسا
• درحال زنگ زدن ب کوک •
نویان: کوکککککک
کوک: جانمممم چیشده
نورا: کوک کوک برای ارزشیابی میخوان ببرنمون دانشگاه مدل برتررر گفتن سرپرستمون باید باهامون بیادد(اروم)
_نورا: خیله خوب اروم باش فدات شم
نورا: چجوری اروم باشمممم من حتی برای ارزشیابی یک کلمه هم نخوندممم
کوک: عزیزم اروم باش اینجوری بدتر میشه وایسا الان میام مراقب خودت باش
' خدافظی کردمو از سر جام بلند شدم دویدم سمت ماشین و راه افتادم سمت دانشگاه نورا بعد چند دقیقه رسیدم سریع رفتم سمت سالن اصلی و وارد شدم نورا رو جلوی در دیدم
" کوک رو دیدم و دویدم سمتش
نورا: کوککک چیکار کنم هیچی بلد نیستمم
'چونه نورا رو گرفتم و چشمامو متمرکز کردم
کوک: هی نورا منو ببین تو خیلی باهوش تر از این حرفایی پس
• کوک شروع کرد چند تا سوال پرسیدن از نورا •
کوک: ببین همرو بلد بودی
نورا:(نفس عمیقی کشیدم و از کوک فامصله گرفتم)
" داشتم کار عملیم رو چک میکردم که یه چیزی نگرانم کرد خودکار دم دستم نبود که درستش کنم پنیک گرفتم و نفس نفس زدم کوک این قضیه رو فهمید و سریع پارک کرد
' اسپری رو توی دهنم زدم و لبامو گذاشتم رو لبای نورا اسپری رو توی دهنش خالی کردم ازش جدا شدم و با نگرانی بهش نگاه کردم
کوک: هی نورا خوبی؟(استرس)
نورا: کوک...زودباش..یه خودکار بهم بده
کوک:(خودکار رو از داشبورد ماشین برداشتم که نورا اسلحه رو برای اولین بار دید)
نورا: کوک..از ا..ون اسلحه اس..استفاده میکنی؟
کوک: نه نه معلومه که نه بیا اینم خودکار
نورا: دروغ نگو(خودکار رو ازش گرفتم)
" شروع کردم درست کردن جملات اشتباه و کوک نشست پشت فرمون و سرشو گذاشت روی فرمون
کوک: نورا دیگه هیچوقت اینجوری منو نترسون (برداشتن سر) انقدر به فکر درس بودن کار دستت میده لطفا
نورا: عا..باشه سعی میکنم
• دانشگاه •
" از کوک خدافظی کردم و سمت سالن اصلی دانشگاه راه افتادم که نایون با داد و بیداد دوید سمتم
نویان: نوراااا(داد)(دویدن سمت نورا)
نورا: یا خدا کی مرده بلههه
نویان:(نفس نفس) نورا نورا برای ارزش یابی میخوان ببرنمون دانشگاه مدل برتر والدین یا سرپرستمون باید باهامون بیاد
نورا: چییی مدل برترر؟(داد)
نویان: هیسسسس کل سالن بهمون خیره شدننن
نورا: اونجا مرکز آموزش یونجینه خانم کیم هم مدیر اونجاست
نویان: درسته تو میاییی؟؟
نورا: نمیدونم باید به کوک زنگ بزنم
نویان: گوشیتو مگه آوردی؟
نورا: اره خوب وایسا
• درحال زنگ زدن ب کوک •
نویان: کوکککککک
کوک: جانمممم چیشده
نورا: کوک کوک برای ارزشیابی میخوان ببرنمون دانشگاه مدل برتررر گفتن سرپرستمون باید باهامون بیادد(اروم)
_نورا: خیله خوب اروم باش فدات شم
نورا: چجوری اروم باشمممم من حتی برای ارزشیابی یک کلمه هم نخوندممم
کوک: عزیزم اروم باش اینجوری بدتر میشه وایسا الان میام مراقب خودت باش
' خدافظی کردمو از سر جام بلند شدم دویدم سمت ماشین و راه افتادم سمت دانشگاه نورا بعد چند دقیقه رسیدم سریع رفتم سمت سالن اصلی و وارد شدم نورا رو جلوی در دیدم
" کوک رو دیدم و دویدم سمتش
نورا: کوککک چیکار کنم هیچی بلد نیستمم
'چونه نورا رو گرفتم و چشمامو متمرکز کردم
کوک: هی نورا منو ببین تو خیلی باهوش تر از این حرفایی پس
• کوک شروع کرد چند تا سوال پرسیدن از نورا •
کوک: ببین همرو بلد بودی
نورا:(نفس عمیقی کشیدم و از کوک فامصله گرفتم)
۳.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.