رمان ماه تاریک پارت ۱۰
صادق:کامران راست میگه ببند دیگه لوس
سینا:والا...خب الان که هممون پسریم و البته من و شما ها و همه داریم صدفو پسر میبینیم چون خودش اینجوری دوست داره و لز نیست....پس بریم صفا سیتی
دانیال:اومی بریم سر میزمون ۴
نسیم:میزمون۴؟
+چته
-اون میزه منه منم گرفتمش
+وای نسیم لوس نشو اعصاب ندارم
-به من چه شما باید برید میز ۶
دانیال:ولش به یه ورم میزه ۶ خوبه
صدف:رفتیم دور میز نشستین و کارو شروع کردم.....باید یه طرحی رو روی شیشه میبریدیم و این خیلیییی کار سختی بود چون شیشه خیلی شکنندس
دانیال:خب من گروه بندی میکنم.....همون طور که میدونید کلی کار داریم....صادق و سینا شروع کنن به درست کردن خمیر رنگی شیشه منو صدفو کامرانم سعی میکنیم شیشه رو خیلی اروم برش بدین اوکی؟
صدف:اوکی پس من شروع میکنم
کامران...شکستن یه تیکه از شیشه خیلی سخت و استرسیه چون اگه یه اشتباه کنی کل شیشه میشکنه....کاملا مشخص بود صدف خیس عرق بود و روی پیشونیش عرق سرد بود...میگم صدف اگه سختته میخوای من شروع کنم؟
صدف:نه فقط چون اولشه شخته.... یه خورده روش کار کردم که ساعت ۵ بود و باید میرفتیم خونه با صادق رفتم خونه و یخورده مشقامو نوشتم و شام خوردم خوابیدم
....
فردا صبح بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتن لباس مدرسمو پوشیدم روشم یه سیوشرت میشکی رفتم پایین
صادق:هِلووو
صدف:چرا انقدر انرژی داری
صادق:امروز ورزش داریم
صدف:اها...نگو دوبارع دانیال تو گروه ماست
صادق:چرا انقدر ازش بدت میاد
سینا:والا...خب الان که هممون پسریم و البته من و شما ها و همه داریم صدفو پسر میبینیم چون خودش اینجوری دوست داره و لز نیست....پس بریم صفا سیتی
دانیال:اومی بریم سر میزمون ۴
نسیم:میزمون۴؟
+چته
-اون میزه منه منم گرفتمش
+وای نسیم لوس نشو اعصاب ندارم
-به من چه شما باید برید میز ۶
دانیال:ولش به یه ورم میزه ۶ خوبه
صدف:رفتیم دور میز نشستین و کارو شروع کردم.....باید یه طرحی رو روی شیشه میبریدیم و این خیلیییی کار سختی بود چون شیشه خیلی شکنندس
دانیال:خب من گروه بندی میکنم.....همون طور که میدونید کلی کار داریم....صادق و سینا شروع کنن به درست کردن خمیر رنگی شیشه منو صدفو کامرانم سعی میکنیم شیشه رو خیلی اروم برش بدین اوکی؟
صدف:اوکی پس من شروع میکنم
کامران...شکستن یه تیکه از شیشه خیلی سخت و استرسیه چون اگه یه اشتباه کنی کل شیشه میشکنه....کاملا مشخص بود صدف خیس عرق بود و روی پیشونیش عرق سرد بود...میگم صدف اگه سختته میخوای من شروع کنم؟
صدف:نه فقط چون اولشه شخته.... یه خورده روش کار کردم که ساعت ۵ بود و باید میرفتیم خونه با صادق رفتم خونه و یخورده مشقامو نوشتم و شام خوردم خوابیدم
....
فردا صبح بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتن لباس مدرسمو پوشیدم روشم یه سیوشرت میشکی رفتم پایین
صادق:هِلووو
صدف:چرا انقدر انرژی داری
صادق:امروز ورزش داریم
صدف:اها...نگو دوبارع دانیال تو گروه ماست
صادق:چرا انقدر ازش بدت میاد
۲.۸k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.