《هروز برای یک روز》
《هروز برای یک روز》
پارت (۲)
خودم رو روی تختم پرت کردم.
نمیدونم چرا خانوادم با من اینطوری رفتار میکنن.
شاید راست میگن. من لیاقت زندگی کردن رو ندارم.
به زور خودم رو بلند کردم و دو زانو نشستم و با خودم گفتم: کاش میشد توی این دنیای مضخرف به وجود نمیومدم.
ایکاش راه برگشتنی وجود داشت یا شاید میتونستم توی زندگی دیگه ای تناسخ پیدا کنم.
صدای پیامک از گوشیم اومد.
برش داشتم و دیدم اونی چان بود.
لبخندی محو زدم و پیامش رو خوندم.
بعد از جواب دادنش گوشیمو خاموش کردم و روی تختم دراز کشیدم.
با خودم گفتم:اگه حق انتخاب زندگی رو داشتم هرگز این زندگی رو انتخاب نمیکردم.
کم کم خوابم برد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پارت دو چطور بود؟
امید وارم خوشتون اومده باشه😊😊
پارت (۲)
خودم رو روی تختم پرت کردم.
نمیدونم چرا خانوادم با من اینطوری رفتار میکنن.
شاید راست میگن. من لیاقت زندگی کردن رو ندارم.
به زور خودم رو بلند کردم و دو زانو نشستم و با خودم گفتم: کاش میشد توی این دنیای مضخرف به وجود نمیومدم.
ایکاش راه برگشتنی وجود داشت یا شاید میتونستم توی زندگی دیگه ای تناسخ پیدا کنم.
صدای پیامک از گوشیم اومد.
برش داشتم و دیدم اونی چان بود.
لبخندی محو زدم و پیامش رو خوندم.
بعد از جواب دادنش گوشیمو خاموش کردم و روی تختم دراز کشیدم.
با خودم گفتم:اگه حق انتخاب زندگی رو داشتم هرگز این زندگی رو انتخاب نمیکردم.
کم کم خوابم برد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پارت دو چطور بود؟
امید وارم خوشتون اومده باشه😊😊
۳.۵k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.