مافیا سرد 2
تا اینکه دیدم یه دختر خیلی خوشگل اومد تو و نشست میز روبه روی ما صورت
می درخشید.
(لباس ات و اسلاید دو گذاشتم )
نشسته بودم که دیدم سوجون اومد
(همونی که باهاش چت میکردم)
و نشست سر میز باهم حرف زدیم. در حین حرف زدن نگاه سنگینی رو روی خودم حس کردم که دیدم یه مردی بهم زل زده بود یکم نگاهش ترسناک بود ولی ولش کن.
غذا اومد و ما مشغول خوردن بودیم.
غذا رو که خوردیم من رفتم سرویس تا دستامو بشورم. که دیدم اون مردی که بهم زل زده بود اومد تو.
ات : ببخشید اقا اینجا دسشوییه زنونه ست.
ته: میدونم.
و هی نزدیک ات میشد ات هم هی عقب میرفت تا جایی که خورد به دیوار
ات : ببخشید ولی من باید برم
ته: کجا بیب
ات : تو حق نداری به من بگی ... یه دسمال اومد جلوی صورتم و سیاهی مطلق
چشمامو باز کردم و دیدم توی یه اتاقم
دست و پام بسته بود تا به خودم بیام دیدم همون مرد اومد داخل اتاق
ات : برای چی منو اوردی اینجا
ته : چون تو مال منی
ات : من اصلا هم واسه تو نیستم عوضی
ته : با من درست حرف بزن وگرنه تنبیه میشی.
ویو ات :
با این حرفی که زد یکم ترسیدم واسه همین ساکت شدم .
ته : به اجوما میگم بیاد قوانین رو بهت بگه. و رفت
بعدش اجوما اومد
- : سلام دخترم
ات : سلام . میشه بگید اون مرده کیه!؟
-: اون تهیونگه و مافیاست اینجا هم یکسری قوانین داره دخترم
1 نباید روی حرف ارباب حرف بزنی اگر روی حرف ارباب حرف بزنی تنبیه میشی
2 نباید فکر فرار به سرت بزنه چون اون مافیاست و تورو مثل آب خوردن پیدا میکنه.
حالا هم این لباس هارو ارباب گفته بپوشی.
ویو ات
انقد تو شک بودم که نمیتونستم حرف بزنم یعنی اون مافیاست 😳
اجوما لباس هارو گذاشت و رفت. بعد از اینکه از شک بیرون اومدم رفتم ببینم چه لباسی داده
چی من عمرا لباس به این بازی رو بپوشم
خواستم نپوشم ولی یهو حرف اجوما اومد تو سرم که اکه به حرفش گوش نکنم تنبیه میشم
بخاطر همین لباس رو پوشیدم.
بعدش یکم رو تخت دراز کشیدم و سیاهی.
بعد از چند ساعت بیدار شدم که اجوما در و باز کرد و گفت...
می درخشید.
(لباس ات و اسلاید دو گذاشتم )
نشسته بودم که دیدم سوجون اومد
(همونی که باهاش چت میکردم)
و نشست سر میز باهم حرف زدیم. در حین حرف زدن نگاه سنگینی رو روی خودم حس کردم که دیدم یه مردی بهم زل زده بود یکم نگاهش ترسناک بود ولی ولش کن.
غذا اومد و ما مشغول خوردن بودیم.
غذا رو که خوردیم من رفتم سرویس تا دستامو بشورم. که دیدم اون مردی که بهم زل زده بود اومد تو.
ات : ببخشید اقا اینجا دسشوییه زنونه ست.
ته: میدونم.
و هی نزدیک ات میشد ات هم هی عقب میرفت تا جایی که خورد به دیوار
ات : ببخشید ولی من باید برم
ته: کجا بیب
ات : تو حق نداری به من بگی ... یه دسمال اومد جلوی صورتم و سیاهی مطلق
چشمامو باز کردم و دیدم توی یه اتاقم
دست و پام بسته بود تا به خودم بیام دیدم همون مرد اومد داخل اتاق
ات : برای چی منو اوردی اینجا
ته : چون تو مال منی
ات : من اصلا هم واسه تو نیستم عوضی
ته : با من درست حرف بزن وگرنه تنبیه میشی.
ویو ات :
با این حرفی که زد یکم ترسیدم واسه همین ساکت شدم .
ته : به اجوما میگم بیاد قوانین رو بهت بگه. و رفت
بعدش اجوما اومد
- : سلام دخترم
ات : سلام . میشه بگید اون مرده کیه!؟
-: اون تهیونگه و مافیاست اینجا هم یکسری قوانین داره دخترم
1 نباید روی حرف ارباب حرف بزنی اگر روی حرف ارباب حرف بزنی تنبیه میشی
2 نباید فکر فرار به سرت بزنه چون اون مافیاست و تورو مثل آب خوردن پیدا میکنه.
حالا هم این لباس هارو ارباب گفته بپوشی.
ویو ات
انقد تو شک بودم که نمیتونستم حرف بزنم یعنی اون مافیاست 😳
اجوما لباس هارو گذاشت و رفت. بعد از اینکه از شک بیرون اومدم رفتم ببینم چه لباسی داده
چی من عمرا لباس به این بازی رو بپوشم
خواستم نپوشم ولی یهو حرف اجوما اومد تو سرم که اکه به حرفش گوش نکنم تنبیه میشم
بخاطر همین لباس رو پوشیدم.
بعدش یکم رو تخت دراز کشیدم و سیاهی.
بعد از چند ساعت بیدار شدم که اجوما در و باز کرد و گفت...
۴.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.