چگونه می توان مرضی را از طریق خودشناسی درمان نمود؟
هر بیماری جسمی، عصبی و روانی و اصولاً هر عذاب و ناهنجاری مادی و معنوی، برآمده از یک وضعیت کلی از زندگی گذشته است و در پی آن، وضعیتی دگر را در کل نظام زندگی فرد ایجاد میکند. این مسئله شامل حال یک سردرد روزمره تا هر بیماری سختی مثل سرطان میشود. این معنای انسانی یک مرض است که هرگز از دیدگاه دانش پزشکی و حتی در بخش روانپزشکی و رواندرمانی قابل فهم نیست و به کار نمیآید؛ زیرا در پزشکی مدرن انسان بهعنوان یک روح واحد با مجموعهی هماهنگی از حیات مادی و معنوی مد نظر نمیباشد، بلکه یک ماشین الکتروشیمیایی است. در واقع دانش پزشکی هرچه پیشرفتهتر میشود، جزئینگرتر (یعنی تخصصیتر) شده و هر عضوی از بدن را همچون قطعهی مستقل از یک ماشین مییابد و بلکه هر مرضی را پدیدهای مستقل از وجود مریض مورد بررسی قرار میدهد و این مهندسیِ وجود انسان است.
تخصصیشدن دانش پزشکی با ادعای دقت بیشتر، هرگز به درمانی سریعتر و قطعیتر منجر نشده است، بلکه نتیجهی معکوس به بار آورده است. پس تخصصیشدن این علم هرگز دارای حق علمی نیست، مگر اینکه علم را پدیدهای در خدمت انسان ندانیم و بلکه انسان را خادم علم قرار دهیم که عملاً چنین است. دانش پزشکی که انسانیترین شعبه از دانش است که مستقیماً با تن و جان و روان انسان سر و کار دارد، در جریان پیشرفت خود اینچنین ضد انسانی شده است، پس تکلیف سایر علوم واضحتر است.
عرفاندرمانی (یعنی آنچه که ما ادعایش را داریم و در عمل به اثبات رسانیدهایم) درست برخلاف ماهیت دانش پزشکی، انسان را اولاً بهعنوان یک موجود واحد و روح یگانه مینگرد. دوم اینکه انسان را مقدسترین موجود عالم میداند و معتقد است که هر دانشی اگر در خدمت انسان نباشد، در علمیبودن آن تردید است و حتی دارای ماهیت ضدعلمیاست؛ زیرا ضد انسانی است. و اینکه علم مخلوق انسان است، پس باید خادم و تحت فرمان ارادهی انسان باشد و اگر چنین نباشد، از حیث حقانیت علمی ساقط است.
ما معتقدیم که مثلاً یک سردرد یا یبوست یا بدخوابی و عصبیت، سربرآورده از تمامیت فعل و انفعالات درونی و بیرونی فرد است؛ همانطور که بر تمامیت حیات فرد اثر مینهد و لذا باید تمامیت بیمار، مورد مطالعه قرار گیرد تا مجرای پیدایش بیماری درک شود. به همین دلیل ما در عرفاندرمانی، همهی جوانب زندگی فرد را مورد بررسی و مکاشفه قرار میدهیم و با همدلی و اعتمادِ بیمار، تمامیت ارکان و اجزای زندگیاش را برایش آشکار میکنیم و علل و بستر پیدایش بیماریاش را به او تفهیم مینماییم. و بیمار با مشاهدهی بینظرانهی زندگی خود و درک علل و منشأ بیماری، دارای نگاهی متعهدانه شده و بهطور غریزی تحت شعاع این نگاه، زمینههای بیماری را اصلاح و یا تغییر میدهد. و این به معنای خوددرمانی میباشد که به لحاظ دینی، عین توبه و اصلاح اعمال است. به همین دلیل مثلاً برای درمان یک آسم، فرد بیمار به تدریج رژیم غذایی و برخی عادات و رژیم روابط اجتماعی و روش امرار معیشت خود را اصلاح میکند. و این یک انقلاب است. پس درمان ما یک روش کاملاً انقلابیمیباشد. از این دیدگاه بیماری همچون وحیِ بدن تلقی شده که به بیمار پیام میدهد و ما این وحی را برای بیمار به زبان احوال و افکار خودش ترجمه میکنیم.
بنابراین عرفاندرمانی، همان درمان انقلابی و دیندرمانی و عملدرمانی و خوددرمانی است و این درمان در اکثر موارد موجب تغییر سرنوشت بیمار میشود و حتی شخصیت او را دگرگون میسازد. لذا درمان ما به قصد رستگاری میباشد و علاوه بر سلامت جسمی و روانی، راهی برای تقرب الى الله برای بیمار است. ما معتقدیم که درمان هر مرض لاعلاجی کاملاً امکانپذیر است؛ به شرطی که فرد بیمار آماده باشد و بخواهد که کل سرنوشت خود را تغییر دهد. بنابراین این راه و روش درمان موجب از بین بردن سرنوشت جبری و سرآغاز یک زندگی اختیاری است. در واقع این درمان بهراستی رهاییبخش است. در اینجا بیماری وسیلهای برای تعلیم و تربیت یک انسان آزاده و صاحب اختیار سرنوشت خویش است.
ما هر بیماری را در نهایت به طبیب خودش مبدل ساخته و بلکه از او یک حکیم عرفانی میسازیم که سایرین را در این راه یاری دهد. حداقل و تنها کاری که بیمار باید در رابطه با این درمان انجام دهد، اعتماد به ما و صداقت و درد دل کردن است. ما از هر بیماری یک طبیب شفابخش و یک مؤمن عارف میپروریم.
از کتاب دایره المعارف عرفانی ج 1 فصل 4صفحه 180اثر استاد علی اکبر خانجانی
172کتاب بکر از همین نویسنده را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید:
https://www.khanjany.org
تخصصیشدن دانش پزشکی با ادعای دقت بیشتر، هرگز به درمانی سریعتر و قطعیتر منجر نشده است، بلکه نتیجهی معکوس به بار آورده است. پس تخصصیشدن این علم هرگز دارای حق علمی نیست، مگر اینکه علم را پدیدهای در خدمت انسان ندانیم و بلکه انسان را خادم علم قرار دهیم که عملاً چنین است. دانش پزشکی که انسانیترین شعبه از دانش است که مستقیماً با تن و جان و روان انسان سر و کار دارد، در جریان پیشرفت خود اینچنین ضد انسانی شده است، پس تکلیف سایر علوم واضحتر است.
عرفاندرمانی (یعنی آنچه که ما ادعایش را داریم و در عمل به اثبات رسانیدهایم) درست برخلاف ماهیت دانش پزشکی، انسان را اولاً بهعنوان یک موجود واحد و روح یگانه مینگرد. دوم اینکه انسان را مقدسترین موجود عالم میداند و معتقد است که هر دانشی اگر در خدمت انسان نباشد، در علمیبودن آن تردید است و حتی دارای ماهیت ضدعلمیاست؛ زیرا ضد انسانی است. و اینکه علم مخلوق انسان است، پس باید خادم و تحت فرمان ارادهی انسان باشد و اگر چنین نباشد، از حیث حقانیت علمی ساقط است.
ما معتقدیم که مثلاً یک سردرد یا یبوست یا بدخوابی و عصبیت، سربرآورده از تمامیت فعل و انفعالات درونی و بیرونی فرد است؛ همانطور که بر تمامیت حیات فرد اثر مینهد و لذا باید تمامیت بیمار، مورد مطالعه قرار گیرد تا مجرای پیدایش بیماری درک شود. به همین دلیل ما در عرفاندرمانی، همهی جوانب زندگی فرد را مورد بررسی و مکاشفه قرار میدهیم و با همدلی و اعتمادِ بیمار، تمامیت ارکان و اجزای زندگیاش را برایش آشکار میکنیم و علل و بستر پیدایش بیماریاش را به او تفهیم مینماییم. و بیمار با مشاهدهی بینظرانهی زندگی خود و درک علل و منشأ بیماری، دارای نگاهی متعهدانه شده و بهطور غریزی تحت شعاع این نگاه، زمینههای بیماری را اصلاح و یا تغییر میدهد. و این به معنای خوددرمانی میباشد که به لحاظ دینی، عین توبه و اصلاح اعمال است. به همین دلیل مثلاً برای درمان یک آسم، فرد بیمار به تدریج رژیم غذایی و برخی عادات و رژیم روابط اجتماعی و روش امرار معیشت خود را اصلاح میکند. و این یک انقلاب است. پس درمان ما یک روش کاملاً انقلابیمیباشد. از این دیدگاه بیماری همچون وحیِ بدن تلقی شده که به بیمار پیام میدهد و ما این وحی را برای بیمار به زبان احوال و افکار خودش ترجمه میکنیم.
بنابراین عرفاندرمانی، همان درمان انقلابی و دیندرمانی و عملدرمانی و خوددرمانی است و این درمان در اکثر موارد موجب تغییر سرنوشت بیمار میشود و حتی شخصیت او را دگرگون میسازد. لذا درمان ما به قصد رستگاری میباشد و علاوه بر سلامت جسمی و روانی، راهی برای تقرب الى الله برای بیمار است. ما معتقدیم که درمان هر مرض لاعلاجی کاملاً امکانپذیر است؛ به شرطی که فرد بیمار آماده باشد و بخواهد که کل سرنوشت خود را تغییر دهد. بنابراین این راه و روش درمان موجب از بین بردن سرنوشت جبری و سرآغاز یک زندگی اختیاری است. در واقع این درمان بهراستی رهاییبخش است. در اینجا بیماری وسیلهای برای تعلیم و تربیت یک انسان آزاده و صاحب اختیار سرنوشت خویش است.
ما هر بیماری را در نهایت به طبیب خودش مبدل ساخته و بلکه از او یک حکیم عرفانی میسازیم که سایرین را در این راه یاری دهد. حداقل و تنها کاری که بیمار باید در رابطه با این درمان انجام دهد، اعتماد به ما و صداقت و درد دل کردن است. ما از هر بیماری یک طبیب شفابخش و یک مؤمن عارف میپروریم.
از کتاب دایره المعارف عرفانی ج 1 فصل 4صفحه 180اثر استاد علی اکبر خانجانی
172کتاب بکر از همین نویسنده را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید:
https://www.khanjany.org
۲.۵k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.