پارت ۵
لیا:بیخیال بریم بار
کوک:باشه بریم
لیا:راستی کوک از کجا اومدی
کوک:هیچی رفته بودم یه هوایی بخورم
لیا:آها
پرش زمانی به بار
لیا:کوک من میرم دستشويی
کوک:باش
کوک:همین که لیا رفت یه دختر بالباس باز اومد نشست رو پامو خودشو بهم میمالید منم چون مست بودم کارام دست خودم نبود بخاطر همین رفتیم تویکی از اتاقای بارو ...(اسمات)
کوک:وسطای کار فهمیدم دارم چیکار میکنم(خسته نباشی🤧)
کوک:سریع از بار اومدم بیرون نمیدونستم لیا کجاست رفتم خونه ی خودم لیا رو دیدم که داشت گریه میکرد
کوک:عشقم ماهم نفسم ببخشید من مست بودم
لیا :برو پیش همون دختره (گریه)
کوک :ببخشید من مست بودم
کوک:بالیا بحث کردم آخرش عصبانی شدمو گفتم
کوک:اصلا خوب کاری کردم گمشو از خونهی من بیرون(عصبانی )
لیا :باگریه رفتم بیرون
زمان حال
ا.ت:چی تو مگه خودت دوست دختر نداری؟؟
کوک:این به تو هیچ ربطی نداره حالا بگو ببینم شرطمو قبول میکنی یانه
ا.ت:اگه با منو یونا کاری نداشته باشی آره
کوک:باشه اگه شرطمو قبول کنی کاری باهاتون ندارم
ا.ت:باشه قبول میکنم
کوک:خوبه ولی باید پیش همه نقش دوست دخترمو بازی کنی
ا.ت:باش کاری بامن نداری من برم
کوک:نه برو
ا.ت:رفتم پیش یونا
یونا:خب چی شد
ا.ت:بخشید ولی یه شرط گذاشت
یونا:چه شرطی؟؟
ا.ت:اینکه شرط دوست دخترشو بازی کنم
یونا :چیی چراا یه همچین شرطی گذاشته
ا.ت:نمیدونم
یونا :نکنه عاشقت شده
ا.ت:نه بابا عاشقم نشده
یونا:یاشاید از لیا جداشده
ا.ت:لیا کیه ؟
یونا:دوست دختر کوک
کوک:باشه بریم
لیا:راستی کوک از کجا اومدی
کوک:هیچی رفته بودم یه هوایی بخورم
لیا:آها
پرش زمانی به بار
لیا:کوک من میرم دستشويی
کوک:باش
کوک:همین که لیا رفت یه دختر بالباس باز اومد نشست رو پامو خودشو بهم میمالید منم چون مست بودم کارام دست خودم نبود بخاطر همین رفتیم تویکی از اتاقای بارو ...(اسمات)
کوک:وسطای کار فهمیدم دارم چیکار میکنم(خسته نباشی🤧)
کوک:سریع از بار اومدم بیرون نمیدونستم لیا کجاست رفتم خونه ی خودم لیا رو دیدم که داشت گریه میکرد
کوک:عشقم ماهم نفسم ببخشید من مست بودم
لیا :برو پیش همون دختره (گریه)
کوک :ببخشید من مست بودم
کوک:بالیا بحث کردم آخرش عصبانی شدمو گفتم
کوک:اصلا خوب کاری کردم گمشو از خونهی من بیرون(عصبانی )
لیا :باگریه رفتم بیرون
زمان حال
ا.ت:چی تو مگه خودت دوست دختر نداری؟؟
کوک:این به تو هیچ ربطی نداره حالا بگو ببینم شرطمو قبول میکنی یانه
ا.ت:اگه با منو یونا کاری نداشته باشی آره
کوک:باشه اگه شرطمو قبول کنی کاری باهاتون ندارم
ا.ت:باشه قبول میکنم
کوک:خوبه ولی باید پیش همه نقش دوست دخترمو بازی کنی
ا.ت:باش کاری بامن نداری من برم
کوک:نه برو
ا.ت:رفتم پیش یونا
یونا:خب چی شد
ا.ت:بخشید ولی یه شرط گذاشت
یونا:چه شرطی؟؟
ا.ت:اینکه شرط دوست دخترشو بازی کنم
یونا :چیی چراا یه همچین شرطی گذاشته
ا.ت:نمیدونم
یونا :نکنه عاشقت شده
ا.ت:نه بابا عاشقم نشده
یونا:یاشاید از لیا جداشده
ا.ت:لیا کیه ؟
یونا:دوست دختر کوک
۵.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.