می خواهم فراموشت کنم،
میخواهم فراموشت کنم،
خودم را در خیابانی منتهی به تو میبینم!
از کنار خاطراتمان در پیادهرو میگذرم
خودم را میبینم و تو؛
به سویِ تو میدوم و چهرهات لبخند میشود
در آن سوی خیابان یکدیگر را در آغوش میگیریم؛
به خودم نگاه میکنم و جایی که ایستادهام،
دوباره تنها میشوم و تصویر خیالیات همچون مِه ناپدید میشود.
نگاهی غم زده کنار خیابان، مقابل در خانهمان میشکند
حالا کوچه از خیسی پلک هایم به راه میافتد...
در جهت مخالف تو قدم برمیدارم
میخواهم اولین نفری باشم که ، میمیرد!..
خودم را در خیابانی منتهی به تو میبینم!
از کنار خاطراتمان در پیادهرو میگذرم
خودم را میبینم و تو؛
به سویِ تو میدوم و چهرهات لبخند میشود
در آن سوی خیابان یکدیگر را در آغوش میگیریم؛
به خودم نگاه میکنم و جایی که ایستادهام،
دوباره تنها میشوم و تصویر خیالیات همچون مِه ناپدید میشود.
نگاهی غم زده کنار خیابان، مقابل در خانهمان میشکند
حالا کوچه از خیسی پلک هایم به راه میافتد...
در جهت مخالف تو قدم برمیدارم
میخواهم اولین نفری باشم که ، میمیرد!..
۳.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.