پارت ۱۱ (عشق در نگاه اول ؟ )
از زبان جیمین :
اینقدر بازی کردیم که دیگه نای راه رفتن نداریم
میسو : وای دیگه نمی تونم
که یهو ا/ت گفت : چطوره چون خونه ما نزدیک تره بیاین خونه ما
جیمین : نه ما مزاحم تو نمیشیم بریم میسو
ا/ت : من با داداشم زندگی میکنم الان شما این همه راه باید برگردید
از زبان جیمین
وقتی اصرار ا/ت رو دیدم قبول کردم
پرش زمانی به توی خونه
میسو : ا/ت چه خونه قشنگی داره
ا/ت : خیلی ممنون
میسو راستی بیا اتاقتو نشون بدم
از زبان میسو وقتی داشتم دنبال ا/ت میرفتم دیدم که وای این خونه چقدر اتاق داره که یهو صدای از یکی از اتاق ها اومد
ا/ت : نگران نباش داداشمه شب که میشه تازه یادش میوفته باید اتاقش رو مرتب کند
میسو : 😂
از زبان جیمین : وقتی ا/ت رفت که اتاق میسو رو نشونش بده
من روی مبل نشستم بنظر میاد خانواده پولداری باشن
نمیدونم چرا ولی یه لحظه دلم برا ا/ت تنگ شد
از زبان ا/ت :
وقتی اتاق میسو رو نشون دادم رفتم پیش جیمین که اتاق اونم بهش نشون بدم از پله ها پایین اومدم وقتی رسیدم جلوی جیمین یهو بی دلیل محکم منو کشید تو بغلش
اول تعجب کردم ولی بعد خودمم بغلش کردم وقتی از بغلش اومدم بیرون بهش یه لبخند زدم و گفتم
ا/ت : بیا بریم اتاقت رو بهت نشون بدم
پرش زمانی به ساعت ۷صبح
سریع از خواب بلند شدم ساعت ۸ باید سالن تئاتر باشم اگه دیر برسم مدیر حتما خیلی عصبانی میشه تازه امروز بانک هم باید برم ( بچه ها یادتون اولش ا/ت جیمین رو توی بانک دید چون ا/ت روز های زوج میره بانک و هم توی تئاتر کار میکنه ) سریع به سمت اتاق جیمین حرکت کردم وقتی وارد شدم دیدم جیمین .......
اینقدر بازی کردیم که دیگه نای راه رفتن نداریم
میسو : وای دیگه نمی تونم
که یهو ا/ت گفت : چطوره چون خونه ما نزدیک تره بیاین خونه ما
جیمین : نه ما مزاحم تو نمیشیم بریم میسو
ا/ت : من با داداشم زندگی میکنم الان شما این همه راه باید برگردید
از زبان جیمین
وقتی اصرار ا/ت رو دیدم قبول کردم
پرش زمانی به توی خونه
میسو : ا/ت چه خونه قشنگی داره
ا/ت : خیلی ممنون
میسو راستی بیا اتاقتو نشون بدم
از زبان میسو وقتی داشتم دنبال ا/ت میرفتم دیدم که وای این خونه چقدر اتاق داره که یهو صدای از یکی از اتاق ها اومد
ا/ت : نگران نباش داداشمه شب که میشه تازه یادش میوفته باید اتاقش رو مرتب کند
میسو : 😂
از زبان جیمین : وقتی ا/ت رفت که اتاق میسو رو نشونش بده
من روی مبل نشستم بنظر میاد خانواده پولداری باشن
نمیدونم چرا ولی یه لحظه دلم برا ا/ت تنگ شد
از زبان ا/ت :
وقتی اتاق میسو رو نشون دادم رفتم پیش جیمین که اتاق اونم بهش نشون بدم از پله ها پایین اومدم وقتی رسیدم جلوی جیمین یهو بی دلیل محکم منو کشید تو بغلش
اول تعجب کردم ولی بعد خودمم بغلش کردم وقتی از بغلش اومدم بیرون بهش یه لبخند زدم و گفتم
ا/ت : بیا بریم اتاقت رو بهت نشون بدم
پرش زمانی به ساعت ۷صبح
سریع از خواب بلند شدم ساعت ۸ باید سالن تئاتر باشم اگه دیر برسم مدیر حتما خیلی عصبانی میشه تازه امروز بانک هم باید برم ( بچه ها یادتون اولش ا/ت جیمین رو توی بانک دید چون ا/ت روز های زوج میره بانک و هم توی تئاتر کار میکنه ) سریع به سمت اتاق جیمین حرکت کردم وقتی وارد شدم دیدم جیمین .......
۲۹.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.