part 129
#part_129
#فرار
هر هر میخنده خودمو جمع و جور کردم بعدم یه چشمک و ب*و*س برای پیر مرده که با دهن باز نگام میکرد فرستادم تا اینکارو کردم نیشش باز شد و دندونای نداشتش خندمو شدید تر کرد پیرزن جیگره اخم کرد و همچین با کیفش زد تو سر پیرمرده که بدبخت فکش افتاد رو آسفالت و پیرزنه با عصبانیت بهش گفت:جمع کن خودتو ببینم مرد بیا بریم زود
دیگه از خنده کف زمین پلاس بودم دیدم یکم دیگه بمونم مادرمون میاد منم تیکه تیکه میکنه واسه همین تو چند تا حرکت رفتم بالا و از اونور دیوار پریدم پایین مچ پام منحدم شد ولی خدا نوکرتم شادمون کردی یکم تو همون حالت خندیدم که یهو نیشم خود به خود بسته شد یادم اومد که الان ارسلان زنده به گورم میکنه خاکای روی لباسامو با دستم تکوندم و دویدم سمت خونه ماشینشو که دیدم دیگه مطمئن شدم کارم ساختست اروم رفتم سمت خونه همینجور داشتم تو ذهنم کنار هم میچیدم که چی جواب شو بدم که یهو از پشت بازوم کشیده شد جیغ خفه ای کشیدمو برگشتم با دیدن ارسلان تو اون حالت نزدیک بود سکته کنم با صورت سرخ و رگ گردن متورم شدش داشت نگام میکرد هر وقت تا حد مرگ عصبی بود همینجوری میشد منم سکته میداد اب دهنمو قورت دادم و اومدم یه چیزی بگم که خودش با صدای اروم ولی وحشتناکش گفت :
- فعلا خفه شو بعد برات دارم
هیچی دیگه روحم شاد و یادم گرامی باد جوونه خوبی بودم فقط تعجبم اینه چرا اروم حرف میزنه الان که طبق معمول باید خونه رو بزاره رو سرش یا به عبارتی خونرو روی سر من خراب کنه ولی با صدای کتی جون جواب سوالمو گرفتم
- اومدی مادر ؟؟ سلام عزیزم
اخ من فدات بشم کتی جون منو از مرگ حتمی نجات دادی اصلا تو کلا فرشته نجات منی برگشتم و به بهونه ی کتی جون بازومو از دست ارسلان که عین انبار باروت شده بود کشیدم بیرون و پرواز کردم سمتش محکم ب*غ*لم کرد و نگران گفت :
- مادر چرا با شوهرت نمیری پیاده روی بچم دلش هزار راه رفت اخه
تازه دوهزاریم افتاد چی به چیه ای ارسلان ناکس زود منو متهم ردیف اول کردی نه دارم برات وایسا به زور لبخند زدمو گفتم
#فرار
هر هر میخنده خودمو جمع و جور کردم بعدم یه چشمک و ب*و*س برای پیر مرده که با دهن باز نگام میکرد فرستادم تا اینکارو کردم نیشش باز شد و دندونای نداشتش خندمو شدید تر کرد پیرزن جیگره اخم کرد و همچین با کیفش زد تو سر پیرمرده که بدبخت فکش افتاد رو آسفالت و پیرزنه با عصبانیت بهش گفت:جمع کن خودتو ببینم مرد بیا بریم زود
دیگه از خنده کف زمین پلاس بودم دیدم یکم دیگه بمونم مادرمون میاد منم تیکه تیکه میکنه واسه همین تو چند تا حرکت رفتم بالا و از اونور دیوار پریدم پایین مچ پام منحدم شد ولی خدا نوکرتم شادمون کردی یکم تو همون حالت خندیدم که یهو نیشم خود به خود بسته شد یادم اومد که الان ارسلان زنده به گورم میکنه خاکای روی لباسامو با دستم تکوندم و دویدم سمت خونه ماشینشو که دیدم دیگه مطمئن شدم کارم ساختست اروم رفتم سمت خونه همینجور داشتم تو ذهنم کنار هم میچیدم که چی جواب شو بدم که یهو از پشت بازوم کشیده شد جیغ خفه ای کشیدمو برگشتم با دیدن ارسلان تو اون حالت نزدیک بود سکته کنم با صورت سرخ و رگ گردن متورم شدش داشت نگام میکرد هر وقت تا حد مرگ عصبی بود همینجوری میشد منم سکته میداد اب دهنمو قورت دادم و اومدم یه چیزی بگم که خودش با صدای اروم ولی وحشتناکش گفت :
- فعلا خفه شو بعد برات دارم
هیچی دیگه روحم شاد و یادم گرامی باد جوونه خوبی بودم فقط تعجبم اینه چرا اروم حرف میزنه الان که طبق معمول باید خونه رو بزاره رو سرش یا به عبارتی خونرو روی سر من خراب کنه ولی با صدای کتی جون جواب سوالمو گرفتم
- اومدی مادر ؟؟ سلام عزیزم
اخ من فدات بشم کتی جون منو از مرگ حتمی نجات دادی اصلا تو کلا فرشته نجات منی برگشتم و به بهونه ی کتی جون بازومو از دست ارسلان که عین انبار باروت شده بود کشیدم بیرون و پرواز کردم سمتش محکم ب*غ*لم کرد و نگران گفت :
- مادر چرا با شوهرت نمیری پیاده روی بچم دلش هزار راه رفت اخه
تازه دوهزاریم افتاد چی به چیه ای ارسلان ناکس زود منو متهم ردیف اول کردی نه دارم برات وایسا به زور لبخند زدمو گفتم
۱.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.