my little girl
پارت3~فصل2
شوگا: من میخوام باهم دیگه وقتی که به سن قانونی رسیدی برگردیم کره
ات: اما عمو ما اینجا زندگی راحتی داریم
شوگا: نه ات من ارزو دارم برت گردونم توی کشوری که پدرت توش بزرگ شده...
تو حق داری اونجا رو ببینی
ات: چشم عمو
شوگا: افرین عزیزه دلم حالا صبحونتو بخور
ویو ات
من دلم نمبخواد برگردم کره.. وقتی انتقام بابامو گرفتم میتونم راحت با عمو شوگا زندگی کنم.نمیدونم چه دلیلی داره که دوست داره برگردیم
کسی اونجا منتظر ما نیست.
فقط یه نفر اونجا بود که عمو جونگکوک بود که اونم چند ساله گم شده و کسی ازش خبز نداره
ویو شوگا
صبحونمونو خوردیم ات رفت تلویزیون ببینه منم اومدم داخل حیاط
واقعا ذهنم درگیر بود درگیر این که قراره اینده ات چی بشه.. واقعا من میتونم اونو بزرگ کنم یا نه.. یا شایدم کارم اشتباه بود که امریکا نگهش داشتم. باید برمیگشتیم کره
اروم اروم قدم برداشتم سمت باغ
رفتم سمت قبر جیهوپ (خدانکنه) شوگا: سلام رفیق بی معرفتم.. نمیگی رفتی ما رو توی این دنیای پر از بدی ول کردی
کجایی که ببینی ات چقدر بزرگ شده خودشو داره اماده میکنه که یه مافیا بشه و راحتو ادامه بده و میخواد انتقامتو بگیره.. میدونم موافقه اینکه مافیا بشه نبودی ولی خاب اون بخاطر تو داره این راهو میره ـ.
جیهوپااا کجایی که ببینی دختر کوچولوت چقد بزرگ شدع..کاش نمیرفتی کاش بودی کاش دوباره مثل قبل باهم دیگه تو یه خونه هفت نفری زندگی میکردیم دلم برات تنگ شده.(گریه)
ویو ات
دیدم عمو رفت بیرون اروم پشت سرش رفتم عمو خیلی این چندوقته ذهنش درگیر بود. دیدم رفت سر قبر بابام و داره گریه میکنه با حرفاش دلم برای بابام خیلی تنگ شد سریع برگشتم تو اتاقم و خودمو روی تخت انداختم و گریه وجیغمو تیو بالش خفه کردم
ات: انتقامتو میگیرم باباییی
ویو جیمین
5سال از زمانی که اومدیم کره میگذره هیچ کس از جونگ کوک خبر نداره امروز افرادم گفتم که یه جنازه پیدا شده که مشخصاتش شبیه جونگکوکه.. خیلی دلم شور میزد.. سریع به سمت مکانی که جنازه رو پیدا کرده بودن رفتم وقتی جنازه رو دیدم. نصف بدنش سوخته بود و خیلی کبود شده بود یکم که به قیافش دقت کردم مطمعن شدم که اونـ.. ــــ
شرط
لایک20
کامت6
فالو3
شوگا: من میخوام باهم دیگه وقتی که به سن قانونی رسیدی برگردیم کره
ات: اما عمو ما اینجا زندگی راحتی داریم
شوگا: نه ات من ارزو دارم برت گردونم توی کشوری که پدرت توش بزرگ شده...
تو حق داری اونجا رو ببینی
ات: چشم عمو
شوگا: افرین عزیزه دلم حالا صبحونتو بخور
ویو ات
من دلم نمبخواد برگردم کره.. وقتی انتقام بابامو گرفتم میتونم راحت با عمو شوگا زندگی کنم.نمیدونم چه دلیلی داره که دوست داره برگردیم
کسی اونجا منتظر ما نیست.
فقط یه نفر اونجا بود که عمو جونگکوک بود که اونم چند ساله گم شده و کسی ازش خبز نداره
ویو شوگا
صبحونمونو خوردیم ات رفت تلویزیون ببینه منم اومدم داخل حیاط
واقعا ذهنم درگیر بود درگیر این که قراره اینده ات چی بشه.. واقعا من میتونم اونو بزرگ کنم یا نه.. یا شایدم کارم اشتباه بود که امریکا نگهش داشتم. باید برمیگشتیم کره
اروم اروم قدم برداشتم سمت باغ
رفتم سمت قبر جیهوپ (خدانکنه) شوگا: سلام رفیق بی معرفتم.. نمیگی رفتی ما رو توی این دنیای پر از بدی ول کردی
کجایی که ببینی ات چقدر بزرگ شده خودشو داره اماده میکنه که یه مافیا بشه و راحتو ادامه بده و میخواد انتقامتو بگیره.. میدونم موافقه اینکه مافیا بشه نبودی ولی خاب اون بخاطر تو داره این راهو میره ـ.
جیهوپااا کجایی که ببینی دختر کوچولوت چقد بزرگ شدع..کاش نمیرفتی کاش بودی کاش دوباره مثل قبل باهم دیگه تو یه خونه هفت نفری زندگی میکردیم دلم برات تنگ شده.(گریه)
ویو ات
دیدم عمو رفت بیرون اروم پشت سرش رفتم عمو خیلی این چندوقته ذهنش درگیر بود. دیدم رفت سر قبر بابام و داره گریه میکنه با حرفاش دلم برای بابام خیلی تنگ شد سریع برگشتم تو اتاقم و خودمو روی تخت انداختم و گریه وجیغمو تیو بالش خفه کردم
ات: انتقامتو میگیرم باباییی
ویو جیمین
5سال از زمانی که اومدیم کره میگذره هیچ کس از جونگ کوک خبر نداره امروز افرادم گفتم که یه جنازه پیدا شده که مشخصاتش شبیه جونگکوکه.. خیلی دلم شور میزد.. سریع به سمت مکانی که جنازه رو پیدا کرده بودن رفتم وقتی جنازه رو دیدم. نصف بدنش سوخته بود و خیلی کبود شده بود یکم که به قیافش دقت کردم مطمعن شدم که اونـ.. ــــ
شرط
لایک20
کامت6
فالو3
۶.۸k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.