پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P15
رفتیم داخل هواپیما نشستیم از اونجایی که ماسک گذاشته بودم کسی نفهمید من اومدم و نگفته بودم قراره برگردم برای همین بی دردسر به سمت آمریکا رفتم
فلش بک به موقعی که رسیدن
چمدونامون رو ورداشتیم و اومدیم بیرون و منتظر بودم تا راننده شخصیم بیاد
که بعد از اینکه اومد سوار شدیم و رفتیم به سمت عمارتم بعد از چند مین رسیدیم و بعد از اینکه از ماشین خارج شدیم رفتیم داخل عمارتم که همه تعظیم کردن
تهیونگ:فکر میکردم میخوای یه زندگی جدید رو شروع کنی
ا.ت:فقط میخوام تغییرش بدم(لبخند)
.
.
.
۳ سال بعد
ا.ت ویو
امروز اونده بودم یه سری به شرکتم بزنم
داشتم داخل شرکت دور میزدم که دیدم تهیونگ با همراه فیلیکس دارن پیشم میان
ا.ت:سلام
فیلیکس:سلام
تهیونگ:سلاممممم
ا.ت:اوو سرحالی چیشده
ته:مگه خبر نداری قراره بری یه جشنواره توی کره
ا.ت:هاااا
ته:از اونجایی که شرکتت خیلی معروفه یکی از قدرتمندترین شرکتهاست دعوتت کردن
ا.ت:من نمیام
ته:نظر نخواستم باید بریم
ا.ت:اوففففففففف
ته:و یه ۳۰ ساعت بعد پرواز داری
ا.ت:چی من هیچی آماده نکردم
ته:من کردم الانم فقط باید بریم سوار هواپیما بشیم
ا.ت:میخواستی نمیگفتی دیگه
ته:اونم میشد اما از اونجایی که من خیلی مهربونم گفتم بگم بعد این حرف با ته رفتم سوار ماشین شدیم تا بریم فرودگاه
چند ساعت بعد
از هواپیما بیرون اومدیم و به سمت عمارتی که قبلا داشتم رفتیم
Chapter two P15
رفتیم داخل هواپیما نشستیم از اونجایی که ماسک گذاشته بودم کسی نفهمید من اومدم و نگفته بودم قراره برگردم برای همین بی دردسر به سمت آمریکا رفتم
فلش بک به موقعی که رسیدن
چمدونامون رو ورداشتیم و اومدیم بیرون و منتظر بودم تا راننده شخصیم بیاد
که بعد از اینکه اومد سوار شدیم و رفتیم به سمت عمارتم بعد از چند مین رسیدیم و بعد از اینکه از ماشین خارج شدیم رفتیم داخل عمارتم که همه تعظیم کردن
تهیونگ:فکر میکردم میخوای یه زندگی جدید رو شروع کنی
ا.ت:فقط میخوام تغییرش بدم(لبخند)
.
.
.
۳ سال بعد
ا.ت ویو
امروز اونده بودم یه سری به شرکتم بزنم
داشتم داخل شرکت دور میزدم که دیدم تهیونگ با همراه فیلیکس دارن پیشم میان
ا.ت:سلام
فیلیکس:سلام
تهیونگ:سلاممممم
ا.ت:اوو سرحالی چیشده
ته:مگه خبر نداری قراره بری یه جشنواره توی کره
ا.ت:هاااا
ته:از اونجایی که شرکتت خیلی معروفه یکی از قدرتمندترین شرکتهاست دعوتت کردن
ا.ت:من نمیام
ته:نظر نخواستم باید بریم
ا.ت:اوففففففففف
ته:و یه ۳۰ ساعت بعد پرواز داری
ا.ت:چی من هیچی آماده نکردم
ته:من کردم الانم فقط باید بریم سوار هواپیما بشیم
ا.ت:میخواستی نمیگفتی دیگه
ته:اونم میشد اما از اونجایی که من خیلی مهربونم گفتم بگم بعد این حرف با ته رفتم سوار ماشین شدیم تا بریم فرودگاه
چند ساعت بعد
از هواپیما بیرون اومدیم و به سمت عمارتی که قبلا داشتم رفتیم
۱۵.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.