رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب-خونی
#part15
"ویو کوک"
داشتم با تهیونگ بحث میکردم که یهویی ات اومد داخل کلاس
ات:شما هم رو میشناسین؟؟
کوک:برادرمه
تهیونگ:کوک...!
کوک:اون همه چی رو میدونه
تهیونگ:هه چه خوبببب
ات:عااا دیروز راجب خون اشام ها خوندم که بخاطر یک احد حق ندارن بیان دنیای ما ادم ها یعنی شما احدتون رو شکستین و بهش پایبند نبودین؟؟
تهیونگ:ببین دختر جون من لزومی نمیبینم که به این احد ها پایبند باشم....!
ات:هه منم لزومی نمیبینم که به همه بگم که شما ها وارد دنیای ما شدن....!
تهیونگ:منم لزومی نمیبینم که بزارم زنده بمونی...!
ات :منم....
کوک:بس کنید....ات ما میخوایم از این دنیا بریم پس لطفا به کسی نگو!
تهیونگ:عاها پس اسمش ات...ات من همینجا میمونم نگران نباش
کوک:تهیونگ دهنت رو ببند
تهیونگ:ساکت شو ......خب ات داشتم میگفتم ...
کوک:تهیونگ خفه شو و حرف نزن بیا برگردیم دنیای خودمون اینجا جای ما نیست.
تهیونگ:کوک این رو بفهم من هیچوقت به اون دنیای مسخره بر نمیگردممممم
کوک :تو این حق رو نداری که اینجا بمونی همین الانشم دیر شده.!
دینگ دینگ دینگ
زنگ خورد بچه ها اومدن توی کلاس ...منم رفتم سر جام نشستم این تهیونگ خیلی احمق .....از اخر کار دستم میده ...تقریبا چهار روز گذشته که اینجام...
#part15
"ویو کوک"
داشتم با تهیونگ بحث میکردم که یهویی ات اومد داخل کلاس
ات:شما هم رو میشناسین؟؟
کوک:برادرمه
تهیونگ:کوک...!
کوک:اون همه چی رو میدونه
تهیونگ:هه چه خوبببب
ات:عااا دیروز راجب خون اشام ها خوندم که بخاطر یک احد حق ندارن بیان دنیای ما ادم ها یعنی شما احدتون رو شکستین و بهش پایبند نبودین؟؟
تهیونگ:ببین دختر جون من لزومی نمیبینم که به این احد ها پایبند باشم....!
ات:هه منم لزومی نمیبینم که به همه بگم که شما ها وارد دنیای ما شدن....!
تهیونگ:منم لزومی نمیبینم که بزارم زنده بمونی...!
ات :منم....
کوک:بس کنید....ات ما میخوایم از این دنیا بریم پس لطفا به کسی نگو!
تهیونگ:عاها پس اسمش ات...ات من همینجا میمونم نگران نباش
کوک:تهیونگ دهنت رو ببند
تهیونگ:ساکت شو ......خب ات داشتم میگفتم ...
کوک:تهیونگ خفه شو و حرف نزن بیا برگردیم دنیای خودمون اینجا جای ما نیست.
تهیونگ:کوک این رو بفهم من هیچوقت به اون دنیای مسخره بر نمیگردممممم
کوک :تو این حق رو نداری که اینجا بمونی همین الانشم دیر شده.!
دینگ دینگ دینگ
زنگ خورد بچه ها اومدن توی کلاس ...منم رفتم سر جام نشستم این تهیونگ خیلی احمق .....از اخر کار دستم میده ...تقریبا چهار روز گذشته که اینجام...
۴.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.