من اینجا دارم آب میشم هرو روز

من اینجا دارم آب میشم هرو روز
نحیفتر از دیروز وناامیدتر دیگه از بس
پیگیر یه پروفایل که فکرمیکردم تویی شدم ودست آخر دیدم مخاطبش نیستم
ازخودم خجالت میکشم ‌‌‌...
کجاست اون دوست داشتن هات عمرم چرا من نباید بتونم باتوفقط چندکلنه حرف بزنم اونم بعداینهمه سال حالا دیدی وقتی بعت گفتم تو زود آدمو فراموش میکنی درست گفتم چطور دلت میاد پرپر زدن یه آدمو ببینی اما بی اهمیت رد بشی...
چطور میتونی یه آدم حسود رو که میدونی روی توحساسه رو بااینهمه
فکر وخیال رهاکنی چرا من نمیتونم یه لحظه غمتوببینم میخوای ثابت کنی که تو برات بی اهمیته بودن ونبودن من واین منم که مدام وبال توهستم خوب آره هستم چون تنهاکسی هستی که میتونم کنارت ادامه بدم نفس کشیدنو
دورت بگردم خودتو بزار جای من ببین اگه این رفتارو باهات میکردم چی میشد
من میتونم تااخرین نفس به انتظارت بمونم اما اقلا بهم بگو مخاطبت منم یانه
اجازه بده منم یه نفس راحت بکشم من خیلی داغونم بخدا نمیخوام بادیدنم حالت بدبشه یعنی هنوز بمن اعتمادنداری ؟منکه تواین سالها حتی یه خطاهم نداشتم چطور وباچه زبونی بگم که خیلی خیلی داغونم وناامید ونیاز دارم به چندکلمه گفتگو آیا این خواسته زیادیه زندگیم...