پارت۶۶ منتظر باشید پارت بعدی زودی میاد😋😋
از مدرسه تا عشق♥️ پارت۶۶
بردیا:بابا من و ماهان من:خوب که چی؟ بردیا:خوب ماهان پر من شدم واست😁 من:چی زدی؟ بردیا:چرا؟؟ من:مگه تو واسه من نبودی!؟ بردیا:آره با دستم زدم تو سر بردیاَ گفتم:چه گیجی! بردیا:ما گیج نیستم گیجا رو به رو هس روبه رومون لاله با دانیال بود**دانیال:داداش🤨 لاله:هووی 😤 بردیا:چیه؟ دانیال:از تک انتظار نداشتم بردیا:چیه گیجی دیگه من:هی هی وایستید هیچ کدومتون گیج نیستید اصلا من گیجم * لاله:قربون دهنت من:ها؟ بردیا:هوی گیجو بفهم ب کی چی میگیاا لاله:اصلا غلط کردم گفتم دانیال:دادا ما هم با شما میایم لاله: Let's go, yes ** من:آره اره بیاید بریم بردیا:چی چیو بزن بریم با بریم خونه من جا نیست فقط واسه من و همتا جا هست من:جانم؟ دانیال:دادا میخوای با همتا تنها باشی بگو میخوام تنها باشم دیگه جا نیست واسه چیه؟ لاله:اهم بردیا روبه لاله کرد گفت:خبرایی چرا انقدر پشتشی؟ لاله:امم خوب یه دفعه دانیال دست لاله رو گرفت گفت"اره داداش خبرایی * لاله:این همون مرد رویا هامه🤤🤤 من:جووون جلتمنوو😋 بردیا رو به من کرد گفت:همتا من:جاانم😋 بردیا:جلتمنو🤨 من:آره اره🤤 بردیا:دمت گرم دیگه ما تا الان جلتمن نبودیم واسه این وا رفتی؟ زود دست بردیا گرفتم گفتم:آقامون از همه جلتمن تره😋 بردیا:اهم اینه دانیال و لاله:🤣🤣ندیده ها رو🤣 من و بردیا:جاااانم!!! بردیا:اومدمااا من:اینارو ولش عشقم حسودن😏 بردیا:حسودا😝 من:بیا بریم بردیا دستمو گرفت رفتیم: لاله:😂😂خدا این دوتا پرنده عاشقو از هم جدا نکنه😂😂♤■■■رفتیمو رفتیم خونش■■■ من:واای دلم واسه اینجا چه تنگ شده بود بردیا:واسه تختش چی🤤 من:هی! * بردیا:چیه؟ من:تنت خدایی امروز خیلی می خاره بردیا:آره بریم تو تخت🤭 من:اسکل بردیا:پلش خواستم به بردیا فوشای خیلی بد تر بگم همش خواستم بگم نتونستم🥵 من:اَح اینارو ولش پس این اتاق خوانندگی شما کجاس؟ بردیا:امم خوب تو زیر زمین من:بزن بریم بدو بدو یه طرف رفتم بردیا:هی هی کجا اینطوره آشتباه گرفتی من:اهان برگشتم دنبال بردیا رفتیم تو اتاق من:وااااییی اینجارو عشقه وااااییی😍😍😍 بردیا:بردیا هم عشقه😍
من:یس😍 رفتم نشستم پشت صندلی جلوم کلی دکمه بود الکی می پرخوندمش صدای دیپس دیپس در می اوردم بردیا:انقدر شوق داری؟ من:آره بیا بسازیم بردیا اومد با هم نشسترم شعر جور کنیم ۲ ساعت اینا می شد که ما متن رو آماده کردیم ** بردیا:اووف یه دفعه صدای قار غور شکمم در اومد از خجالت آب شدم بردیا یه خندید گفت:وایسا بریم یه چیز بیارم من:ببخشید😣 بردیا:نه بابا😂 گفتو رفت 🏃خیلی خسته بودم سرمو گذاشتم رو میز چشمامو بستم😴😴 ■■چند دقیقه بعد■□بردیا:همتا همتا بدو بیا پیتزا خریدم یه دفعه دید خوابیدم بردیا:ای بابا پس پیتزا ها رو چیکار کنم تو که خوابیدی اومد نشست بغلم رو صندلی کنی نگذاشت رو میز منو نگاه کرد بردیا: اگه از دستت بدم چیکار کنم! خیلی دوست دارم همشو صورتمو نگاه می کرد بعد صورتشو بهم نزدیک کرد میخواست بوسم کنه منم که خواب بودم همین که میخواستم لبم بره تو لبش یه دفعه....
بردیا:بابا من و ماهان من:خوب که چی؟ بردیا:خوب ماهان پر من شدم واست😁 من:چی زدی؟ بردیا:چرا؟؟ من:مگه تو واسه من نبودی!؟ بردیا:آره با دستم زدم تو سر بردیاَ گفتم:چه گیجی! بردیا:ما گیج نیستم گیجا رو به رو هس روبه رومون لاله با دانیال بود**دانیال:داداش🤨 لاله:هووی 😤 بردیا:چیه؟ دانیال:از تک انتظار نداشتم بردیا:چیه گیجی دیگه من:هی هی وایستید هیچ کدومتون گیج نیستید اصلا من گیجم * لاله:قربون دهنت من:ها؟ بردیا:هوی گیجو بفهم ب کی چی میگیاا لاله:اصلا غلط کردم گفتم دانیال:دادا ما هم با شما میایم لاله: Let's go, yes ** من:آره اره بیاید بریم بردیا:چی چیو بزن بریم با بریم خونه من جا نیست فقط واسه من و همتا جا هست من:جانم؟ دانیال:دادا میخوای با همتا تنها باشی بگو میخوام تنها باشم دیگه جا نیست واسه چیه؟ لاله:اهم بردیا روبه لاله کرد گفت:خبرایی چرا انقدر پشتشی؟ لاله:امم خوب یه دفعه دانیال دست لاله رو گرفت گفت"اره داداش خبرایی * لاله:این همون مرد رویا هامه🤤🤤 من:جووون جلتمنوو😋 بردیا رو به من کرد گفت:همتا من:جاانم😋 بردیا:جلتمنو🤨 من:آره اره🤤 بردیا:دمت گرم دیگه ما تا الان جلتمن نبودیم واسه این وا رفتی؟ زود دست بردیا گرفتم گفتم:آقامون از همه جلتمن تره😋 بردیا:اهم اینه دانیال و لاله:🤣🤣ندیده ها رو🤣 من و بردیا:جاااانم!!! بردیا:اومدمااا من:اینارو ولش عشقم حسودن😏 بردیا:حسودا😝 من:بیا بریم بردیا دستمو گرفت رفتیم: لاله:😂😂خدا این دوتا پرنده عاشقو از هم جدا نکنه😂😂♤■■■رفتیمو رفتیم خونش■■■ من:واای دلم واسه اینجا چه تنگ شده بود بردیا:واسه تختش چی🤤 من:هی! * بردیا:چیه؟ من:تنت خدایی امروز خیلی می خاره بردیا:آره بریم تو تخت🤭 من:اسکل بردیا:پلش خواستم به بردیا فوشای خیلی بد تر بگم همش خواستم بگم نتونستم🥵 من:اَح اینارو ولش پس این اتاق خوانندگی شما کجاس؟ بردیا:امم خوب تو زیر زمین من:بزن بریم بدو بدو یه طرف رفتم بردیا:هی هی کجا اینطوره آشتباه گرفتی من:اهان برگشتم دنبال بردیا رفتیم تو اتاق من:وااااییی اینجارو عشقه وااااییی😍😍😍 بردیا:بردیا هم عشقه😍
من:یس😍 رفتم نشستم پشت صندلی جلوم کلی دکمه بود الکی می پرخوندمش صدای دیپس دیپس در می اوردم بردیا:انقدر شوق داری؟ من:آره بیا بسازیم بردیا اومد با هم نشسترم شعر جور کنیم ۲ ساعت اینا می شد که ما متن رو آماده کردیم ** بردیا:اووف یه دفعه صدای قار غور شکمم در اومد از خجالت آب شدم بردیا یه خندید گفت:وایسا بریم یه چیز بیارم من:ببخشید😣 بردیا:نه بابا😂 گفتو رفت 🏃خیلی خسته بودم سرمو گذاشتم رو میز چشمامو بستم😴😴 ■■چند دقیقه بعد■□بردیا:همتا همتا بدو بیا پیتزا خریدم یه دفعه دید خوابیدم بردیا:ای بابا پس پیتزا ها رو چیکار کنم تو که خوابیدی اومد نشست بغلم رو صندلی کنی نگذاشت رو میز منو نگاه کرد بردیا: اگه از دستت بدم چیکار کنم! خیلی دوست دارم همشو صورتمو نگاه می کرد بعد صورتشو بهم نزدیک کرد میخواست بوسم کنه منم که خواب بودم همین که میخواستم لبم بره تو لبش یه دفعه....
۸.۵k
۲۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.