P3
P3
فلش بک ساعت یازده نیم بود کارامون تموم شد جین هیونگ رفت لباساشون عوض کنه
منو هوسوک هم رفتیم تو خونه لباسامونو عوض کنیم
_____________________
لباسامونو عوض کردیم رفتیم بیرون دیدم کشتی توریست ها داره میاد هوسوک عین بچه ها ذوق داشت
محوش شده بودم که جین هیونگ یه ضربه به کمرم زد تا فهمیدم داشتم چه غلطی میکردم
مسافرا اومدن منو هوسوک از همشون استقبال کردیم
جین هیونگ کلید خونه هارو به دست مسافرا میداد
هوسوک:واهایی یونگی شنیدم یکی از مسافرا میلیاردره اسمشم پارک جیمینههه..
یونگی:خب چیکار کنم الان دقیقا
هوسوک:عایش ضد حال اعظم
مسافرا رفتن سر میز از خودشون پذیرایی کردن
هوسوک ویو
اون پارک جیمین خیلی هات بود
کل مدت نگاهم روش بود
وقتی غذاش تموم شد اومد پیشم و دستشو گذاشت رو شونم
هوسوک با استرس گفت :عام خب چیزه کاری داشتید میخواید جزیره رو بهتون نشون بدم....؟
جیمین نیشخندی زد و موهای هوسوکو بهم ریخت
جیمین:عوهوم چرا که نه
هوسوک لبخندی زد و گفت:باشه...
جیمین:کیوت
هوسوک ضربان قلبش بالا رفت و فقط به پارک جیمین نگاه میکرد
جیمین:نمیخوای بریم؟
هوسوک:عو بریم
یونگی ویو
وقتی دیدم انقد هوسوک محوش بود و باهم انقدر صمیمی بودن...قلبم به درد میمومد...
______________
حمایت؟!
فلش بک ساعت یازده نیم بود کارامون تموم شد جین هیونگ رفت لباساشون عوض کنه
منو هوسوک هم رفتیم تو خونه لباسامونو عوض کنیم
_____________________
لباسامونو عوض کردیم رفتیم بیرون دیدم کشتی توریست ها داره میاد هوسوک عین بچه ها ذوق داشت
محوش شده بودم که جین هیونگ یه ضربه به کمرم زد تا فهمیدم داشتم چه غلطی میکردم
مسافرا اومدن منو هوسوک از همشون استقبال کردیم
جین هیونگ کلید خونه هارو به دست مسافرا میداد
هوسوک:واهایی یونگی شنیدم یکی از مسافرا میلیاردره اسمشم پارک جیمینههه..
یونگی:خب چیکار کنم الان دقیقا
هوسوک:عایش ضد حال اعظم
مسافرا رفتن سر میز از خودشون پذیرایی کردن
هوسوک ویو
اون پارک جیمین خیلی هات بود
کل مدت نگاهم روش بود
وقتی غذاش تموم شد اومد پیشم و دستشو گذاشت رو شونم
هوسوک با استرس گفت :عام خب چیزه کاری داشتید میخواید جزیره رو بهتون نشون بدم....؟
جیمین نیشخندی زد و موهای هوسوکو بهم ریخت
جیمین:عوهوم چرا که نه
هوسوک لبخندی زد و گفت:باشه...
جیمین:کیوت
هوسوک ضربان قلبش بالا رفت و فقط به پارک جیمین نگاه میکرد
جیمین:نمیخوای بریم؟
هوسوک:عو بریم
یونگی ویو
وقتی دیدم انقد هوسوک محوش بود و باهم انقدر صمیمی بودن...قلبم به درد میمومد...
______________
حمایت؟!
۶.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.