...ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟙𝟜...
...ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟙𝟜...
باید آسیب نزنه..
مراقب باشه..
و نذاره چیزی فراتر از این پیش بره..
درست شبیه آب
اتم هایی که در مواجه با سرما آروم تر میشن، هر اتم در بلورِ یخ به چهار هیدروژن وصل میشه... با دو اتم هیدروژن پیوند کووالانسی و با دوتای دیگه پیوند هیدروژنی تشکیل میده
در هرصورت فقط ویژگی های فیزیکیه که در حالِ تغییره.. آب هیچوقت ماهیت و هویتش رو عوض نمیکنه؛
آروم بود و اما در مرکز واکنش های عصبیش دور شدن از معیارها و نقطه امنش برای اون درست مثل کنار گذاشتن ماهیتش بود، آدم شاید بتونه عادت های خودش رو تغییر بده ولی ماهیتش رو نه!
هویت و شخصیتش دو اصل واضح داشت
جلو رفتن با منطق و نادیده گرفتن احساساتی که از نظرش انسان رو پوچ و احمق جلو میده.
سوآه میخواست فاصلهش رو با هرآدمی که دورشه به نحوی حفظ کنه..
با تعلل جواب داد:
☆ شرمندم اما فکر نکنم من آماده باشم، مطمئنم هر چیزی که بخوای بگی شروع کننده تغییری هرچند کوچیک باشه..
بیا..
بیا فعلا همینطوری دوست بمونیم!
حالا خیالش راحت تر بود اما از طرفی این حرف باعث یخ زدن احساسات تهیونگ میشد. الان خوب میدونست هیچوقت، حداقل تا زمانی که سوآه اجازه بده نمیتونه جلوتر بره... یا باید از احساساتش دست میکشید و یا منتظر نور امید "تغییر" میشد.
♤ اوه فکر نکنم توی مخفی کردن احساسات اونقدر خوب باشم، باید بگم یکم ناامید شدم ولی همین که با هم دوستیم تسکین دهندهست
موهاش رو با دست به پشت گوش هدایت کرد و همونطور که لبخند محوی به لب داشت برای احترام تا حدودی خم شد
☆ این رو بدون که نمیخوام بهت صدمه بزنم، و باز هم متاسفم تهیونگ شی
با دو دست شونش رو صاف کرد اون اصلا نمیخواست کاری کنه که باعث بشه سوآه معذرت خواهی کنه
♤ لطفا اینجوری نباش، معذبم میکنی..
فکر میکردم میتونم بیشتر بمونم اما همین الان هم دیر شده و باید به قطار برسم
چمدون خاکستری و کلاهی که روی اون گذاشته بود رو برداشت
♤ خدانگهدارت باشه سوآه
برای سلامتیت دعا میکنم
هرچقدر دور تر میشد با صدای بلندتری حرف میزد، در آخر دستی تکون داد و به سمت مقصدی که داشت حرکت کرد.
◦•●◉✿✿◉●•◦
[۳ روز بعد، یونان🇬🇷، آتن]
_ از پرِسیاه به قهوه...
از پرِسیاه به قهوه... صدای منو داری؟
☆ بله ارتباط برقراره، طبق نقشه سرموقعیت ایستادیم
_ مراقب نماینده باشید
☆ ...
_ قهوه صدای منو شنیدی؟ مراقب نماینده باشید
☆ ...
کلافه و نگران بیسیم رو پرت کرد
_لعنت بهت مثلا آخرین مدله روزی، جدای از اون قهوه چه رمز مسخرهایه!
مجدد برای ارتباط گیری تلاش کرد.
𝓘𝓲𝓴𝓮..?
باید آسیب نزنه..
مراقب باشه..
و نذاره چیزی فراتر از این پیش بره..
درست شبیه آب
اتم هایی که در مواجه با سرما آروم تر میشن، هر اتم در بلورِ یخ به چهار هیدروژن وصل میشه... با دو اتم هیدروژن پیوند کووالانسی و با دوتای دیگه پیوند هیدروژنی تشکیل میده
در هرصورت فقط ویژگی های فیزیکیه که در حالِ تغییره.. آب هیچوقت ماهیت و هویتش رو عوض نمیکنه؛
آروم بود و اما در مرکز واکنش های عصبیش دور شدن از معیارها و نقطه امنش برای اون درست مثل کنار گذاشتن ماهیتش بود، آدم شاید بتونه عادت های خودش رو تغییر بده ولی ماهیتش رو نه!
هویت و شخصیتش دو اصل واضح داشت
جلو رفتن با منطق و نادیده گرفتن احساساتی که از نظرش انسان رو پوچ و احمق جلو میده.
سوآه میخواست فاصلهش رو با هرآدمی که دورشه به نحوی حفظ کنه..
با تعلل جواب داد:
☆ شرمندم اما فکر نکنم من آماده باشم، مطمئنم هر چیزی که بخوای بگی شروع کننده تغییری هرچند کوچیک باشه..
بیا..
بیا فعلا همینطوری دوست بمونیم!
حالا خیالش راحت تر بود اما از طرفی این حرف باعث یخ زدن احساسات تهیونگ میشد. الان خوب میدونست هیچوقت، حداقل تا زمانی که سوآه اجازه بده نمیتونه جلوتر بره... یا باید از احساساتش دست میکشید و یا منتظر نور امید "تغییر" میشد.
♤ اوه فکر نکنم توی مخفی کردن احساسات اونقدر خوب باشم، باید بگم یکم ناامید شدم ولی همین که با هم دوستیم تسکین دهندهست
موهاش رو با دست به پشت گوش هدایت کرد و همونطور که لبخند محوی به لب داشت برای احترام تا حدودی خم شد
☆ این رو بدون که نمیخوام بهت صدمه بزنم، و باز هم متاسفم تهیونگ شی
با دو دست شونش رو صاف کرد اون اصلا نمیخواست کاری کنه که باعث بشه سوآه معذرت خواهی کنه
♤ لطفا اینجوری نباش، معذبم میکنی..
فکر میکردم میتونم بیشتر بمونم اما همین الان هم دیر شده و باید به قطار برسم
چمدون خاکستری و کلاهی که روی اون گذاشته بود رو برداشت
♤ خدانگهدارت باشه سوآه
برای سلامتیت دعا میکنم
هرچقدر دور تر میشد با صدای بلندتری حرف میزد، در آخر دستی تکون داد و به سمت مقصدی که داشت حرکت کرد.
◦•●◉✿✿◉●•◦
[۳ روز بعد، یونان🇬🇷، آتن]
_ از پرِسیاه به قهوه...
از پرِسیاه به قهوه... صدای منو داری؟
☆ بله ارتباط برقراره، طبق نقشه سرموقعیت ایستادیم
_ مراقب نماینده باشید
☆ ...
_ قهوه صدای منو شنیدی؟ مراقب نماینده باشید
☆ ...
کلافه و نگران بیسیم رو پرت کرد
_لعنت بهت مثلا آخرین مدله روزی، جدای از اون قهوه چه رمز مسخرهایه!
مجدد برای ارتباط گیری تلاش کرد.
𝓘𝓲𝓴𝓮..?
۴.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.