my boyfriend is girl
Part.4
ویو کافه
سونگمین : یجی تویی؟
یجی : اره خودمم، مگه عجیبه (با تعجب)
سونگمین : نه، اومدی جزوههات رو به هانا بدی؟
یجی : اره، الان هم قرار باهم بریم بیرون .
چان : بیرون؟
یجی : اره،نمیخوای بزاری بیاد؟
چان : نه نه نه من مشکلی ندارم.
مینهو میشه سفارش میز هشت رو سریعتر آماده کنی بچشون داره جیغوداد میکنه گوشام درد گرفت.
لینو : بفرمایید حاضر شد.
سونگمین : من میبرمش.
یجی : اوه پس شما مینهو هستین درسته؟
لینو : بله
چان : یجیه
خیلی میاد اینجا و زیادی حرف میزنه
یجی : عه اوپاااا
چان : ولی دختر خوب و مهربونیه
لینو : خوشبختم(با لبخند)
ویو هانا
از پلهها پایین رفتم که دوباره اون پسره، مینهو داشت به یجی لبخند میزد.
یجی هم همینطور.
آه این دختر چرا اینقدر با بقیه زود صمیمی میشه
هانا : چان ما میخوایم بریم بیرون.
چان : یجی بهم گفته بود.
و ایشون هم مینهو هستن، قبلا گفته بودم.
هانا : بله درموردشون گفته بودین، خوشبختم(هان توی ذهنش : اگه دوباره مثل صبح رفتار کنم بهم شک میکنه پس باید یکم عادی تر باشم)
یجی : خب دیگه ما رفتیم
چان : قبل از ۱۲ برگرد هانا
هانا : باشه.
پرش زمانی به دو ساعت بعد(۱۰شب)
ویو یجی اینقدر توی بازار و شهربازی گشته بودین که پاهامون درد میکرد و نمیتونستیم راه بریم.
هانا : آهههه من خسته شدم.
یجی : هنوز شام نخوردیم، میخوام من مهمونت کنم.
هانا : واو یه بارم تو میخوای منو مهمون کنی، خب کجا میخوایم بریم؟
یجی : اونجا(به روبهروشون اشاره کرد.)
هانا : اینجا؟
یجی : اوهوم، چه مشکلی داره؟
هانا : آخه بار؟
یجی : اره بیا مشکلی پیش نمیاد.
هانا : ولی چان.
یجی : چان چی؟
ویو هانا
من ۲۱ سالمه و تا حالا بار نرفتم . یجی هم گفت مشکلی پیش نمیاد.
چان فقط الکی نگرانمه اون نباید دیگه به من بگه چیکار کنم چیکار نکنم من دیگه ۲۱ سالمه و میتونم برا خودم تصمیم بگیرم.
هانا : هیچی. بیا بریم.
یجی : اوکی ولی بیا داخل خیلی از هم دور نشیم
هانا : اوهوم
وارد بار شدن تودهی عظیمی از بوی دود سیگار و الکل های مختلف به صورتشان خورد اولش یکم اذیتشون می کرد ولی به مرور زمان عادی شد.
پرش زمانی به ۳۰ دقیقه بعد
ویو کافه
سونگمین : یجی تویی؟
یجی : اره خودمم، مگه عجیبه (با تعجب)
سونگمین : نه، اومدی جزوههات رو به هانا بدی؟
یجی : اره، الان هم قرار باهم بریم بیرون .
چان : بیرون؟
یجی : اره،نمیخوای بزاری بیاد؟
چان : نه نه نه من مشکلی ندارم.
مینهو میشه سفارش میز هشت رو سریعتر آماده کنی بچشون داره جیغوداد میکنه گوشام درد گرفت.
لینو : بفرمایید حاضر شد.
سونگمین : من میبرمش.
یجی : اوه پس شما مینهو هستین درسته؟
لینو : بله
چان : یجیه
خیلی میاد اینجا و زیادی حرف میزنه
یجی : عه اوپاااا
چان : ولی دختر خوب و مهربونیه
لینو : خوشبختم(با لبخند)
ویو هانا
از پلهها پایین رفتم که دوباره اون پسره، مینهو داشت به یجی لبخند میزد.
یجی هم همینطور.
آه این دختر چرا اینقدر با بقیه زود صمیمی میشه
هانا : چان ما میخوایم بریم بیرون.
چان : یجی بهم گفته بود.
و ایشون هم مینهو هستن، قبلا گفته بودم.
هانا : بله درموردشون گفته بودین، خوشبختم(هان توی ذهنش : اگه دوباره مثل صبح رفتار کنم بهم شک میکنه پس باید یکم عادی تر باشم)
یجی : خب دیگه ما رفتیم
چان : قبل از ۱۲ برگرد هانا
هانا : باشه.
پرش زمانی به دو ساعت بعد(۱۰شب)
ویو یجی اینقدر توی بازار و شهربازی گشته بودین که پاهامون درد میکرد و نمیتونستیم راه بریم.
هانا : آهههه من خسته شدم.
یجی : هنوز شام نخوردیم، میخوام من مهمونت کنم.
هانا : واو یه بارم تو میخوای منو مهمون کنی، خب کجا میخوایم بریم؟
یجی : اونجا(به روبهروشون اشاره کرد.)
هانا : اینجا؟
یجی : اوهوم، چه مشکلی داره؟
هانا : آخه بار؟
یجی : اره بیا مشکلی پیش نمیاد.
هانا : ولی چان.
یجی : چان چی؟
ویو هانا
من ۲۱ سالمه و تا حالا بار نرفتم . یجی هم گفت مشکلی پیش نمیاد.
چان فقط الکی نگرانمه اون نباید دیگه به من بگه چیکار کنم چیکار نکنم من دیگه ۲۱ سالمه و میتونم برا خودم تصمیم بگیرم.
هانا : هیچی. بیا بریم.
یجی : اوکی ولی بیا داخل خیلی از هم دور نشیم
هانا : اوهوم
وارد بار شدن تودهی عظیمی از بوی دود سیگار و الکل های مختلف به صورتشان خورد اولش یکم اذیتشون می کرد ولی به مرور زمان عادی شد.
پرش زمانی به ۳۰ دقیقه بعد
۹۲۱
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.