پارت:8🫶🏻💜
پارت:8🫶🏻💜
.
.
ویو جیمین
وقتی از اتاق ات بیرون اومدم داشتم به ات فکر میکردم خیلی زیبا بود طوری که ادم نمیدونه که چقد داره نگاهش میکنه رفتم روی میز صبحانه نشتم و منتظر ات بودم با که دیدم داره از پله ها پایین میاد و همین جور داره به در و دیوار پنتهاوس نگاه میکنه خیلی زیبا بود لباس خیلی قشنگی پوشیده بود (عکسش میفرستم همون عکس پارت قبله )بعد ات اومد و بهمون سلام کرد
ات : سلام (با خجالت و سر ش پایین)
همه گه سلام کردیم و من با عشق داشتم به ات نگاه میکردم خیلی خوشگل بود مادرم گفت
م،ج:دختر بشین کنار جیمین صبحانه بخور ☺️
ات :چشم ممنون 😊
بعد ات کنار من نشت و شروع به صبحانه خوردن کردیم و گفتم
جیمین : از این به بعد اینجا رو خونه ی خودت بدون و دیگه خجالت نکش
ات : مرسی از همتون ممنونم که کمکم کردین ❤️
پ،ج: ما کاری نکردیم دخترم از جیمین باید تشکر کنی
جیمین:من فقط جبران کردم من باید از اون ممنون باشم
ات ویو
جیمین هزار براب. تغییر کرده وقتی پیششم احساس ارامش میکنم و من دوسش دارم دارم عاشقش میشم نمیدونم این حس واقعیه یا نه
از زبان راوی
بعد از صبحانه خوردن ات میره بالا و لباس فرمش را که جیمین تازه خریده براش میپوشه و جیمین هم همین طور و بعد جیمین ماشین لابرگینیش رو سوار میشه و ات که مهو ماشین بوده میگه
جیمین:ات سوار شو بریم مدرسه
جیمین :ات ... ات
ات : ها بله
جیمین : سوار شو بریم مدرسه
ات :با این ماشینن
جیمین :اره مگه چشه
ات :خیلی قشنگهه
جیمین ویو
شوق و علاقه و خوشحالی ات رو در چشماش میدیدم گفتم
جیمین :حالا سوار شو خانم کوچولو که دیر شد
ات : با قهری بچه گانه میگه : من کوچولی نیستم
جیمین : چرا هستی
ات : عه نیستمممم
....ادامه داردددد
دستم شکست 😂😑
.
.
ویو جیمین
وقتی از اتاق ات بیرون اومدم داشتم به ات فکر میکردم خیلی زیبا بود طوری که ادم نمیدونه که چقد داره نگاهش میکنه رفتم روی میز صبحانه نشتم و منتظر ات بودم با که دیدم داره از پله ها پایین میاد و همین جور داره به در و دیوار پنتهاوس نگاه میکنه خیلی زیبا بود لباس خیلی قشنگی پوشیده بود (عکسش میفرستم همون عکس پارت قبله )بعد ات اومد و بهمون سلام کرد
ات : سلام (با خجالت و سر ش پایین)
همه گه سلام کردیم و من با عشق داشتم به ات نگاه میکردم خیلی خوشگل بود مادرم گفت
م،ج:دختر بشین کنار جیمین صبحانه بخور ☺️
ات :چشم ممنون 😊
بعد ات کنار من نشت و شروع به صبحانه خوردن کردیم و گفتم
جیمین : از این به بعد اینجا رو خونه ی خودت بدون و دیگه خجالت نکش
ات : مرسی از همتون ممنونم که کمکم کردین ❤️
پ،ج: ما کاری نکردیم دخترم از جیمین باید تشکر کنی
جیمین:من فقط جبران کردم من باید از اون ممنون باشم
ات ویو
جیمین هزار براب. تغییر کرده وقتی پیششم احساس ارامش میکنم و من دوسش دارم دارم عاشقش میشم نمیدونم این حس واقعیه یا نه
از زبان راوی
بعد از صبحانه خوردن ات میره بالا و لباس فرمش را که جیمین تازه خریده براش میپوشه و جیمین هم همین طور و بعد جیمین ماشین لابرگینیش رو سوار میشه و ات که مهو ماشین بوده میگه
جیمین:ات سوار شو بریم مدرسه
جیمین :ات ... ات
ات : ها بله
جیمین : سوار شو بریم مدرسه
ات :با این ماشینن
جیمین :اره مگه چشه
ات :خیلی قشنگهه
جیمین ویو
شوق و علاقه و خوشحالی ات رو در چشماش میدیدم گفتم
جیمین :حالا سوار شو خانم کوچولو که دیر شد
ات : با قهری بچه گانه میگه : من کوچولی نیستم
جیمین : چرا هستی
ات : عه نیستمممم
....ادامه داردددد
دستم شکست 😂😑
۱.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.