Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮¹²
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
همگی دور هم نشسته بودند.. تهیونگ ، نامجون ، جین ، هوپی و یونگی نگاهشان به کوک و مویون بود ... جونگکوک از نگاه کردن مویون دست برنمیداشت...
مویون متوجه نگاه های سنگین پسرا شد و گفت : چیزی شده ؟
جین : والا اینو ما باید از شما بپرسیم !
جیمین : چی شده هیونگ ؟
تهیونگ : یه کلام بشنویم از برادر عروس!
جیمین:هوم؟برادر عروس•-•
هوپی:یعنی ما اینقدر غریبه بودیم که نباید متوجه رابطه جونگکوک و مویون میشدیم؟!
یومی:شما از کجا فهمیدین؟
نامجون:عا چینجا ؟! یعنی نباید میفهمیدیم؟
[یک هفته بعد]
(جونگکوک ویو)
با حس بی حوصلگی چشمانم را باز کردم ... اصلا علاقه ای نداشتم از استراحتم بزنم و خودم را در خطر بی اندازم ... اما از طرفی هم این کار را دوست داشتم چون کنار اشخاص مهم زندگی ام هستم
آهی از سر خستگی سر دادم و به سمت کمدم رفتم..کمدم را بازکردم و یونی فرمم را برداشتم و پوشیدم
یونگی : یاع جونگکوکا خوب شد دیدمت...
جونگکوک :بله هیونگ ؟
یونگی :رد کریس رو زدیم!
جونگکوک:کریس؟
یونگی:اوهوم...بزرگترین قاچاقچی شیشه،رئیس بزرگترین باند مافیای آسیا
جونگکوک:خب کجاست؟
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
#Park_Jiyoon
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮¹²
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
همگی دور هم نشسته بودند.. تهیونگ ، نامجون ، جین ، هوپی و یونگی نگاهشان به کوک و مویون بود ... جونگکوک از نگاه کردن مویون دست برنمیداشت...
مویون متوجه نگاه های سنگین پسرا شد و گفت : چیزی شده ؟
جین : والا اینو ما باید از شما بپرسیم !
جیمین : چی شده هیونگ ؟
تهیونگ : یه کلام بشنویم از برادر عروس!
جیمین:هوم؟برادر عروس•-•
هوپی:یعنی ما اینقدر غریبه بودیم که نباید متوجه رابطه جونگکوک و مویون میشدیم؟!
یومی:شما از کجا فهمیدین؟
نامجون:عا چینجا ؟! یعنی نباید میفهمیدیم؟
[یک هفته بعد]
(جونگکوک ویو)
با حس بی حوصلگی چشمانم را باز کردم ... اصلا علاقه ای نداشتم از استراحتم بزنم و خودم را در خطر بی اندازم ... اما از طرفی هم این کار را دوست داشتم چون کنار اشخاص مهم زندگی ام هستم
آهی از سر خستگی سر دادم و به سمت کمدم رفتم..کمدم را بازکردم و یونی فرمم را برداشتم و پوشیدم
یونگی : یاع جونگکوکا خوب شد دیدمت...
جونگکوک :بله هیونگ ؟
یونگی :رد کریس رو زدیم!
جونگکوک:کریس؟
یونگی:اوهوم...بزرگترین قاچاقچی شیشه،رئیس بزرگترین باند مافیای آسیا
جونگکوک:خب کجاست؟
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
#Park_Jiyoon
۲.۸k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.