فیک نامجون

پارت ۸

ا.ت رفت غذا سفارش بده
نامجون ویو :
ا.ت رفت داخل اتاق تا برای شام غذا سفارش بده منم تا نبود از فرصت استفاده کردم و با خانم شین هه صحبت کردم و درمورد احساساتم بهش گفتم و باهم کلی فکر کردیم که چجوری بهش بگیم
شین هه : به نظرم مثل فیلما تو ساحل بهش بگو
نامجون : نه بنظرم داخل برگه ی امتحان فردا براش بنویسم
شین هه : نه مسخرس یه کافه دعوتش کن
نامجون: تو ماشین بگم چ...
که یهو ا.ت اومد
ا.ت : میبینم صممی شدید
شین هه : اره
ا.ت :چیو به کی بیگید
نامجون : امم
شین هه : احساساتشو
ا.ت : به کی
شین هه : به کسی که دوسش داره
نامجون : دارم نظر میپرسم چجوری بهش اعتراف کنم نظری داری
شین هه یه لبخند ملیح زد
ا.ت ویو :
وقتی گفت یکیو دوست دارم نمیدونم چرا دلم گرفت اما جواب دادم
ا.ت : بهتره که جلوی همه بهش بگی
نامجون : اگه ردم کرد چی
ا.ت : پس اول براش دلبری کن تمام تلاشتو بکن تا بتونی مخشو بزنی حالا چقدر میشناسیش
نامجون : اومم یه روزه
ا.ت : چییی یه روز داخل یه روز عاشقش شدی؟ مگه میشه؟
نامجون : به عشق در یک نگاه اعتقاد داری
ا.ت : نداشتم اما اگه بتونی مخشو بزنی اعتقاد پیدا میکنم
نامجون : اوکی
صدای زنگ در اومد که همه فهمیدن غذا اومده
و‌‌‌..............
ادامه دارد
لایک یادت نره 😘