باجه ی عاشقی
باجه ی عاشقی
پارت: ¹
#دیانا
صبح با زنگگوشیم پاشدم رفتم دسشویی کار های مربوط رو انجام دادم آمدم میرون لباسای فرممو پوشیدم کیفمو بر داشتم رفتم پایین
#محراب
به به خواهر ناناص منو نگا
#بابای_دیانا
اول دختر من بود
#مامان_دیانا
من به دنیا آوردمش
#دیانا
باشه سر من دعوا نکنین من رفتم بانک
#محراب
وایسا میرسونت
#دیانا
پاشه بدو
تو ماشین
#محراب
آقای میرزایی چطوره
#دیانا
بد نیس
مهربونه
۴مین بعد
#دیانا
من دیگه رفتم
بوسش کردم از ماشین خارج شدم رفتم سمت در ورودی بانک آقای میرزایی توی اتاق خودش نشسته بود ک منو دید لبخند زد منم با لبخند جوابشو دادم رفتم سمت باجه ی خودم وسایلمو گذاشتمو پشت میزم نشستم گوشیمو نگا کردم ک همش اسم Armen💔
روش میومد و منم سایلنتش کردم که یهو ۴ تا سکوریتی امد توی بانک و یه دختر تقریبن ۲۰ ساله و یه پسر قد بلند ۲۳ ساله آمدن تو ک آقای میرزایی امد استقبالشون ک سمت باجه ی رانمیشون کرد منم خودمو درست کردم
#ارسلان
رفتم تو بانک ک آقای میرزایی بعد از خشامد گویی منو مهشاد رو سمت باجه ی پنج راهنمایی کرد ک دختره بلند شدو گفت
#دیانا
خیلی خوش امدین بفرمایید
#ارسلان
ممنون
#دیانا
کار جابه جایی دارین
#ارسلان
آمدم چیزی بگم ک مهشاد سریع و دستوری گفت :
#مهشاد
ارع بدو دیرمون شده آه
#دیانا
چشم
زود کاره واریزی شونو انجامدادم ک رفتن خسته شدم هی ارمینمداشت زنگ میزد و جوابشو دادم
تماس (دیانا _ارمین^)
^ تو چرا جواب منو نمیدی ها چته ها چته (داد)
_نمیخوام باهم باشیم نمیخوام وایسا ( رفت از بانک بیرون ) آقا من نمیخوام نمیخوااااممم
^ تو غلط کردی من دوست دارممم چجوری بگم ( داد )
_ سر من داد نزن
^ دیانا ، دورت بگردم بیا صحبت کنیم تورو خدا ببخشید داد زدم عزیزم ( آروم)
_ دیگه نمیخوامت ( گوشی قط کرد )
#دیانا
با بغض رفتم تو بانک رفتم تو دستشویی شروع کردمگریه کردمک یکی درو زد........
قشنگه تا اینجا ؟؟
حمایت زیاد شه تند تند پارت میدماا
دوستوندارممم🤍
پارت: ¹
#دیانا
صبح با زنگگوشیم پاشدم رفتم دسشویی کار های مربوط رو انجام دادم آمدم میرون لباسای فرممو پوشیدم کیفمو بر داشتم رفتم پایین
#محراب
به به خواهر ناناص منو نگا
#بابای_دیانا
اول دختر من بود
#مامان_دیانا
من به دنیا آوردمش
#دیانا
باشه سر من دعوا نکنین من رفتم بانک
#محراب
وایسا میرسونت
#دیانا
پاشه بدو
تو ماشین
#محراب
آقای میرزایی چطوره
#دیانا
بد نیس
مهربونه
۴مین بعد
#دیانا
من دیگه رفتم
بوسش کردم از ماشین خارج شدم رفتم سمت در ورودی بانک آقای میرزایی توی اتاق خودش نشسته بود ک منو دید لبخند زد منم با لبخند جوابشو دادم رفتم سمت باجه ی خودم وسایلمو گذاشتمو پشت میزم نشستم گوشیمو نگا کردم ک همش اسم Armen💔
روش میومد و منم سایلنتش کردم که یهو ۴ تا سکوریتی امد توی بانک و یه دختر تقریبن ۲۰ ساله و یه پسر قد بلند ۲۳ ساله آمدن تو ک آقای میرزایی امد استقبالشون ک سمت باجه ی رانمیشون کرد منم خودمو درست کردم
#ارسلان
رفتم تو بانک ک آقای میرزایی بعد از خشامد گویی منو مهشاد رو سمت باجه ی پنج راهنمایی کرد ک دختره بلند شدو گفت
#دیانا
خیلی خوش امدین بفرمایید
#ارسلان
ممنون
#دیانا
کار جابه جایی دارین
#ارسلان
آمدم چیزی بگم ک مهشاد سریع و دستوری گفت :
#مهشاد
ارع بدو دیرمون شده آه
#دیانا
چشم
زود کاره واریزی شونو انجامدادم ک رفتن خسته شدم هی ارمینمداشت زنگ میزد و جوابشو دادم
تماس (دیانا _ارمین^)
^ تو چرا جواب منو نمیدی ها چته ها چته (داد)
_نمیخوام باهم باشیم نمیخوام وایسا ( رفت از بانک بیرون ) آقا من نمیخوام نمیخوااااممم
^ تو غلط کردی من دوست دارممم چجوری بگم ( داد )
_ سر من داد نزن
^ دیانا ، دورت بگردم بیا صحبت کنیم تورو خدا ببخشید داد زدم عزیزم ( آروم)
_ دیگه نمیخوامت ( گوشی قط کرد )
#دیانا
با بغض رفتم تو بانک رفتم تو دستشویی شروع کردمگریه کردمک یکی درو زد........
قشنگه تا اینجا ؟؟
حمایت زیاد شه تند تند پارت میدماا
دوستوندارممم🤍
۶.۴k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.