پارت=5
پارت=5
ا/ت رو بغل کرد و از جلوی ماشین رفتن اونور.........
ویو تهیونگ=از اون روز که دختره ا/ت
رو دیدم دوماه میگذره.
امشب قرار بود با جونگ کوک و جیمین
بریم شهر بازی درسته
بزرگ شدیم.........ولی هنوز از
شهر بازیخوشمون میاد.
رفتیم و تا شب کلی بازی کردیم ......
بالاخره تونستم جونگ کوک وجیمین رو بکشم تا ببرم خونه.
(منظورش اینه که به زور داشته میبرتتشون خونه.)
داشتیم برمی گشتیم که......
یه دختره رو دیدم که حواسش به ماشینی که داره بهش نزدیک میشه نیست....
رفتم و دختره رو بغل کردم و از ماشین دورش کردم و.........
تا به صورتش نگاه کردم دیدم.....
ا/ت هست داشت از ترس دستانش میلرزید.......
+=ممنونممم(گریه).
_=خواهش میکنم........آروم باش ا/ت.
(دقت کنید ا/ت هنوز توی بغل تهیونگه)
+=منو از کجا میشناسی
(تعجب و پاک کردن اشک و از بغل
تهیونگ بیرون اومدن.)
یون جی=دکتری هستن که جناب عالی رو از مرگ نجات دادن.
_=بله من کیم تهیونگ هستم........خوشبختم.
+=همچنین
(دست دادن بهم )
_=حالت آلن خوبه(نگران)
+=ب...ب..بله ممنون(لبخند زورکی)
بورام=ا/ت جانم بریم خونه دیر وقته.
+=آ....آره بریم
خیلی ممنون آقای کیم ...... ممنونم که از
آرزوم نجاتم دادین.
(منظورش اینه که مرسی که نزاشتی به آرزوم برسم .....منظورش از آرزو مردنه)
(ا/ت و دوستاش رفتن)
جونگ کوک =منظورش از آرزو چی بود؟؟؟؟
_=منظورش مردن بود.
جیمین=دختر خیلی ناراحتی به نظر میرسید تهیونگ نه..
_=آره .
پرش به ۷روز بعد=
ا/ت به بد بختی بورام و یون جی رو راضی کرد که بره
خونه ی خودشون .
بالای ا/ت با ب/ت و مادر ا/ت با م/ت .
م/ت=کدوم گوری بودی تا الان.
+=بیمارستان.
م/ت =کاشکی همون موقع که رگتو زدی
میکردی از دستت راحت
میشدیم .
+=میخوای بمیرم؟
م/ت=آره میخوام از دنیا حذفت کنم.
+=باشه.....
ا/ت رفت سمت آشپز خونه و و
چاقوی تیز رو برداشت و روی همون جای قبلی
رگشو زد و بی حال افتاد روی زمین.
همون موقع خواهر ا/ت رسید.
خواهر ا/ت اسمش سومین هست
پس با (سومین=)نشونش میدم.
سومین از راه رسید و......
وقتی بدن بیجون خواهرش رو روی زمین دید سر جاش
میخکوب شد.
کنترل اشکاش دست خودش نبود...
همینجوری اشکاش جاری میشد .
خواهر زجر دیدش با بی حالی
روی زمین افتاده بود(ا/ت منظورمه)
دستش غرق در خون بود.
موهای موج دار خواهر کوچیکش
خونی شده بود.
به خودش اومد و فهمید اشک ریختن
هیچ چیزی رو درست نمیکنه.
از جاش بلند شد و با دو به سمت
خواهر بی جونش رفت.
به مادرش نگاه کرد.
سومین=مامان نمیخوای هیچ کاری بکنی.(گریه)
م/ت=چی کار کنم مرد که مرد اگرم
زنده موند بازم یه کاری میکنم که بمیره.
سومین=واقعا واست متاسفم تو ......
تو مادر نیستی لیاقت مادر بودن نداری.
خواهر بی جونش رو به آغوشش کشید و
با دو به سمت ماشینش رفت.
خواهرش کوچیکش رو گذاشت صندلی عقب و مثل چی به سمت بیمارستان حرکت کرد.....
توی راه نزدیک بود تصادف کنم اما دست
فرمونم خوب بود ......
چند مین بعد رسیدم بیمارستان نزدیک خونمون...........
ا/ت رو بغل کردم و به سمت در ورودی بیمارستان دویدم ....
سومین =خواهش میکنم یکی کمکم کنه (گریه شدید)
پرستار =چیشده خانوم؟
سومین=خواهرم.....خواهرم رگشو زده .....
پرستار ا/ت رو گرفت و روی برانکارد گذاشت و به سمت اتاق عمل حرکت کرد....
ویو تهیونگ=۷روز از اون روز که ا/ت رو
دیدم میگذره.....
داشتم فکر میکردم که یهو پرستار با دو اومد توی اتاقم....
_=یاااا خود خداااا ترسیدم
چرا اینجوری میای؟؟؟
پرستار=ببخشید دکتر ا/ت....
ا/ت رو آوردن و دوباره روی همون جای
قبلی رگشو زده
_=یاهفت جدم این دختر چشه؟
با پرستار رفتیم سمت اتاق عمل
ا/ت رو روی تخت دیدم
دختره دیوونه همون جای قبلی رگشو رو زده بود دوباره....
شروع کردم به انجام دادن کارم.....
ویو سومین=به بورام و یون جی
زنگ زدم اومدن ....
حال همون بد بود
نمیدونستم چه غلطی باید بکنم و........
ادامه دارد..........❤️🪼
اون دست نازتو روی لایک بزن👈👉
ا/ت رو بغل کرد و از جلوی ماشین رفتن اونور.........
ویو تهیونگ=از اون روز که دختره ا/ت
رو دیدم دوماه میگذره.
امشب قرار بود با جونگ کوک و جیمین
بریم شهر بازی درسته
بزرگ شدیم.........ولی هنوز از
شهر بازیخوشمون میاد.
رفتیم و تا شب کلی بازی کردیم ......
بالاخره تونستم جونگ کوک وجیمین رو بکشم تا ببرم خونه.
(منظورش اینه که به زور داشته میبرتتشون خونه.)
داشتیم برمی گشتیم که......
یه دختره رو دیدم که حواسش به ماشینی که داره بهش نزدیک میشه نیست....
رفتم و دختره رو بغل کردم و از ماشین دورش کردم و.........
تا به صورتش نگاه کردم دیدم.....
ا/ت هست داشت از ترس دستانش میلرزید.......
+=ممنونممم(گریه).
_=خواهش میکنم........آروم باش ا/ت.
(دقت کنید ا/ت هنوز توی بغل تهیونگه)
+=منو از کجا میشناسی
(تعجب و پاک کردن اشک و از بغل
تهیونگ بیرون اومدن.)
یون جی=دکتری هستن که جناب عالی رو از مرگ نجات دادن.
_=بله من کیم تهیونگ هستم........خوشبختم.
+=همچنین
(دست دادن بهم )
_=حالت آلن خوبه(نگران)
+=ب...ب..بله ممنون(لبخند زورکی)
بورام=ا/ت جانم بریم خونه دیر وقته.
+=آ....آره بریم
خیلی ممنون آقای کیم ...... ممنونم که از
آرزوم نجاتم دادین.
(منظورش اینه که مرسی که نزاشتی به آرزوم برسم .....منظورش از آرزو مردنه)
(ا/ت و دوستاش رفتن)
جونگ کوک =منظورش از آرزو چی بود؟؟؟؟
_=منظورش مردن بود.
جیمین=دختر خیلی ناراحتی به نظر میرسید تهیونگ نه..
_=آره .
پرش به ۷روز بعد=
ا/ت به بد بختی بورام و یون جی رو راضی کرد که بره
خونه ی خودشون .
بالای ا/ت با ب/ت و مادر ا/ت با م/ت .
م/ت=کدوم گوری بودی تا الان.
+=بیمارستان.
م/ت =کاشکی همون موقع که رگتو زدی
میکردی از دستت راحت
میشدیم .
+=میخوای بمیرم؟
م/ت=آره میخوام از دنیا حذفت کنم.
+=باشه.....
ا/ت رفت سمت آشپز خونه و و
چاقوی تیز رو برداشت و روی همون جای قبلی
رگشو زد و بی حال افتاد روی زمین.
همون موقع خواهر ا/ت رسید.
خواهر ا/ت اسمش سومین هست
پس با (سومین=)نشونش میدم.
سومین از راه رسید و......
وقتی بدن بیجون خواهرش رو روی زمین دید سر جاش
میخکوب شد.
کنترل اشکاش دست خودش نبود...
همینجوری اشکاش جاری میشد .
خواهر زجر دیدش با بی حالی
روی زمین افتاده بود(ا/ت منظورمه)
دستش غرق در خون بود.
موهای موج دار خواهر کوچیکش
خونی شده بود.
به خودش اومد و فهمید اشک ریختن
هیچ چیزی رو درست نمیکنه.
از جاش بلند شد و با دو به سمت
خواهر بی جونش رفت.
به مادرش نگاه کرد.
سومین=مامان نمیخوای هیچ کاری بکنی.(گریه)
م/ت=چی کار کنم مرد که مرد اگرم
زنده موند بازم یه کاری میکنم که بمیره.
سومین=واقعا واست متاسفم تو ......
تو مادر نیستی لیاقت مادر بودن نداری.
خواهر بی جونش رو به آغوشش کشید و
با دو به سمت ماشینش رفت.
خواهرش کوچیکش رو گذاشت صندلی عقب و مثل چی به سمت بیمارستان حرکت کرد.....
توی راه نزدیک بود تصادف کنم اما دست
فرمونم خوب بود ......
چند مین بعد رسیدم بیمارستان نزدیک خونمون...........
ا/ت رو بغل کردم و به سمت در ورودی بیمارستان دویدم ....
سومین =خواهش میکنم یکی کمکم کنه (گریه شدید)
پرستار =چیشده خانوم؟
سومین=خواهرم.....خواهرم رگشو زده .....
پرستار ا/ت رو گرفت و روی برانکارد گذاشت و به سمت اتاق عمل حرکت کرد....
ویو تهیونگ=۷روز از اون روز که ا/ت رو
دیدم میگذره.....
داشتم فکر میکردم که یهو پرستار با دو اومد توی اتاقم....
_=یاااا خود خداااا ترسیدم
چرا اینجوری میای؟؟؟
پرستار=ببخشید دکتر ا/ت....
ا/ت رو آوردن و دوباره روی همون جای
قبلی رگشو زده
_=یاهفت جدم این دختر چشه؟
با پرستار رفتیم سمت اتاق عمل
ا/ت رو روی تخت دیدم
دختره دیوونه همون جای قبلی رگشو رو زده بود دوباره....
شروع کردم به انجام دادن کارم.....
ویو سومین=به بورام و یون جی
زنگ زدم اومدن ....
حال همون بد بود
نمیدونستم چه غلطی باید بکنم و........
ادامه دارد..........❤️🪼
اون دست نازتو روی لایک بزن👈👉
۵.۱k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.