سلاح سرد(پارت14)
قرار بود ریونهو و مینمین بیان دنبالم تا بریم خونه ......ساعت9صبح بود و ساعت12مرخص میشدم هوففف چیکار کنم تا ساعت12 خوابمم نمیاد اخه ...بعد یکم فکر کردن تصمیم گرفتم برم یکم دور بیمارستان بچرخم...خواستم
از در اتاقم برم بیرون که سرم با یک چیزی برخورد کرد وقتی سرم اوردم بالا دیدم که جونگ کوک تو چارچوب در وایستاده!!!!
کوک:بد موقع امدم؟
جینهو:عاا نه نه..بیا تو
رفتم نشستم رو تخت و جونگ کوک نشست رو صندلی
جینهو:کاری داشتین امدین؟؟
کوک:نه فقط اون شب حالت زیاد خوب نبود برا همون امدم بهت سر بزنم..
جینهو:هوم ممنون
کوک:خب
جینهو:خب؟
کوک:چیشد که چاقو خوردی؟وقتی رفتی داخل عمارت چیشد؟؟
جینهو:چیز مهمی نبود نیازی نیست بگم بهتون
کوک:میشه انقدر سخت نگیری؟راحت حرف بزن خوشم نمیاد رسمی حرف بزنی
جینهو:خب خوشم نمیاد بهت بگم
کوک:ولی اگه نگی
جینهو:اگه نگم چی؟چی میشه؟؟چی میخواد بشه؟ها
کوک:ببین پلیس دنبال پروندته یعنی هنوز نمیونه که چه اتفاقی افتاده و باید یه چیزی رو بهونه کنی پس بهم بگو تا یه چیزی جور کنم و بگم بهشون
جینهو:چرا تو باید بگی؟؟
کوک:چون ...وقتی داشتم میومدم ازم سوال پرسیدن و برای اینکه شک نکنن گفتم همسرتم
جینهو:چیی!!!!!!!!!!!!!!چی گفتی بهشون؟؟؟!!!!!!!!اخه معلوم هست چی میگی!!!!!
کوک:اروم باش یه دقیقه...
جینهو:چجوری اروم باشم اخه یهدروغی گفتی که نمیشه جمعش کرد !!!!
کوک:شاید شد
جینهو:ها؟؟؟؟؟؟
کوک:خب راستش چند وقته میخوام یه چی بهت بگم ولی موقعیتش پیش نمیاد!!
تا مد حرفشو بزنه در اتاق باز شد و دکتر امد داخل کوک بلند شد تا امدم بلند شم دکتر گفت نیازی نیست و نشستم
دکتر:خب..خانم جینهو میبینم که حالتون خوبه
جینهو:بله بهترم
دکتر:خب ساعت12مرخص میشین ..
جینهو:بله میدونم
دکتر:یکسری دارو هست که باید بگیرین ..کسی هست که بگیره براتون؟؟
جینهو:عااا
کوک:بله من هستم
دکتر:شما؟
کوک:عا خب من همسرشون هستم اگه چیز دیگه ای هست که باید تهیه بشه حتما بهم بگین
همینجوری نگاش میکردم مجبور شدم قبول کنم چون اگه میگفتم نه کلی ماجرا پیش میومد کوک نسخه درو هارو از دکر گرفت و رفت داروخونه منم نشسته بودم گوشیم برداشتم و زنگ زدم به مینمین
بوق بوق بوق
مینمین:الو
جیهو:سلام خوبی کجایی؟
مینمین:ما دوساعت دیگه میایم
جینهو:اوفف باشه قبل از امدنتون زنگ بزنین تا حاضر شم
مینمین:اوک بای
جینهو:بای
اوفف دوساعت الانم که کوک میاد قطعا به این زودیا نمیره اوفف چیکار کنم ......تو فکر بودم ک در باز شد...
پایان پارت14
از در اتاقم برم بیرون که سرم با یک چیزی برخورد کرد وقتی سرم اوردم بالا دیدم که جونگ کوک تو چارچوب در وایستاده!!!!
کوک:بد موقع امدم؟
جینهو:عاا نه نه..بیا تو
رفتم نشستم رو تخت و جونگ کوک نشست رو صندلی
جینهو:کاری داشتین امدین؟؟
کوک:نه فقط اون شب حالت زیاد خوب نبود برا همون امدم بهت سر بزنم..
جینهو:هوم ممنون
کوک:خب
جینهو:خب؟
کوک:چیشد که چاقو خوردی؟وقتی رفتی داخل عمارت چیشد؟؟
جینهو:چیز مهمی نبود نیازی نیست بگم بهتون
کوک:میشه انقدر سخت نگیری؟راحت حرف بزن خوشم نمیاد رسمی حرف بزنی
جینهو:خب خوشم نمیاد بهت بگم
کوک:ولی اگه نگی
جینهو:اگه نگم چی؟چی میشه؟؟چی میخواد بشه؟ها
کوک:ببین پلیس دنبال پروندته یعنی هنوز نمیونه که چه اتفاقی افتاده و باید یه چیزی رو بهونه کنی پس بهم بگو تا یه چیزی جور کنم و بگم بهشون
جینهو:چرا تو باید بگی؟؟
کوک:چون ...وقتی داشتم میومدم ازم سوال پرسیدن و برای اینکه شک نکنن گفتم همسرتم
جینهو:چیی!!!!!!!!!!!!!!چی گفتی بهشون؟؟؟!!!!!!!!اخه معلوم هست چی میگی!!!!!
کوک:اروم باش یه دقیقه...
جینهو:چجوری اروم باشم اخه یهدروغی گفتی که نمیشه جمعش کرد !!!!
کوک:شاید شد
جینهو:ها؟؟؟؟؟؟
کوک:خب راستش چند وقته میخوام یه چی بهت بگم ولی موقعیتش پیش نمیاد!!
تا مد حرفشو بزنه در اتاق باز شد و دکتر امد داخل کوک بلند شد تا امدم بلند شم دکتر گفت نیازی نیست و نشستم
دکتر:خب..خانم جینهو میبینم که حالتون خوبه
جینهو:بله بهترم
دکتر:خب ساعت12مرخص میشین ..
جینهو:بله میدونم
دکتر:یکسری دارو هست که باید بگیرین ..کسی هست که بگیره براتون؟؟
جینهو:عااا
کوک:بله من هستم
دکتر:شما؟
کوک:عا خب من همسرشون هستم اگه چیز دیگه ای هست که باید تهیه بشه حتما بهم بگین
همینجوری نگاش میکردم مجبور شدم قبول کنم چون اگه میگفتم نه کلی ماجرا پیش میومد کوک نسخه درو هارو از دکر گرفت و رفت داروخونه منم نشسته بودم گوشیم برداشتم و زنگ زدم به مینمین
بوق بوق بوق
مینمین:الو
جیهو:سلام خوبی کجایی؟
مینمین:ما دوساعت دیگه میایم
جینهو:اوفف باشه قبل از امدنتون زنگ بزنین تا حاضر شم
مینمین:اوک بای
جینهو:بای
اوفف دوساعت الانم که کوک میاد قطعا به این زودیا نمیره اوفف چیکار کنم ......تو فکر بودم ک در باز شد...
پایان پارت14
۱۱.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.