پارت ۵
خواهر گمشده*
ویو کازوعه*
خوب .... ۷ سالم بود که منو به یه مافیای بندر فروختن اسم اون مافیا ا/ف بود از بچه های ۴ سال تا ۱۸ سال رو آموزش میداد و میفرستاد برای ماموریت ولی میون اینها یه نفر مهم تر بود همه بهش احترام میزاشتن اون یه نفر دختر رئیس بود یعنی... کیوسا عکس کیوسا رو بهش میده*
وقتی پدر مادرت جدا شدن کیوسا رو پدرت آموزش داد که به ماموریت بره اون از ۴ سالگی آموزش دید نه اونم آموزش های معمولی آموزش های دردناک چون از بچه گی سعی میکرد فرار کنه پدرت یه حلقه به گردنش انداخته بود که اگه دست از پا خطا کرد بهش شوک الکتریکی وارد میشد فقط هم کیوسا اون حلقه رو داشت اگه بقیه فرار کنن درجا کشته میشن ولی کیوسا نه... پدرت اونو برای کشتن میخواد کیوسا منو آموزش داد تا ۱۳ سالگی اون موقع کیوسا۱۲ سالش بود فقط یه سال تفاوت سنی یه روز پدرت مارو به ماموریت فرستاد ماموریت خوب پیش رفت ولی آخرش خراب شد ....
کازوتورا :یعنی چی خراب شد؟
کازوعه: وقتی رفتیم گزارش ماموریت رو به پدرش بدیم پدرت یه سوالی از اون پرسید اینکه اگه برادرش رو هم بیاره پیشش بهتره ولی کیوسا مخالفت کرد و ازش خواست که این کار رو نکنه اون نمیخواست تو بری پیش اون باجی ...
باجی : انقدر از من بدش میاد
کازوعه: اشتباه گرفتی کیوسا برای محافظت از تو این کار رو کرد مخفیانه با مادرت قرار گذاشت وازش خواست که تورو هرچقدر که میتونه دور نگه داره اون مرد نباید دستش به تو برسه وگرنه مجبورت میکنه که رئیس اونجا بشی .... برا همین خواهرت نمیخواست تو بری پیشش ووقتی این رو فهمید که تو داری دنبالش میگردی وپدرت هم جاتو پیدا کرده دیگه نتونست خودش رو کنترل و کاری رو کرد که منجر به مرگ شد .....
باجی: دروغ نگو خواهر من زنده اس
کازوعه :متاسفم باجی ولی اون مرده ( دروغ)
باجی وقتی این حرف رو شنید عکس کیوسا رو نگاه کرد نتونست خشمش رو کنترل کنه برا همین با لحن عصبی گف : من اون مرتیکه رو میکشم تنها دارایی منو ازم گرفت عصبی*
کازوعه : چی نه تو نباید بری پیش اون مرد کیوسا بخاطر اینکه دست پدرت به تو نرسه و آسیبی بهت نرسونه این کار رو کرد اون مرد زیادی قویه (گند زدم)
دراکن :هوی مارو دست کم نگیر الکی که تومان رو تشکیل ندادیم باهم از پسش برمیای
مایکی : اوهوم حتی اگه باجی بخواد انتقام بگیره ما کمکش میکنیم درسته بچه ها
بقیه سری به نشونه ی تایید نشون دادن
باجی : ممنون بچه ها ولی تو دردسر میوفتید من خودم تنها میرم
کازوتورا : زر مفت نزن تنهایی میخوای خوش بگذرونی
کازوعه :چی.؟ نه نه نه تو نباید بری
کازوتورا : تو آدرس رو بده کاری به این کارا نداشته باش
کازوعه: ولی....
کازوتورا : ولی بی ولی راه رو نشونمون بده
********
خوب دوستان نظرتون چیه ؟
ویو کازوعه*
خوب .... ۷ سالم بود که منو به یه مافیای بندر فروختن اسم اون مافیا ا/ف بود از بچه های ۴ سال تا ۱۸ سال رو آموزش میداد و میفرستاد برای ماموریت ولی میون اینها یه نفر مهم تر بود همه بهش احترام میزاشتن اون یه نفر دختر رئیس بود یعنی... کیوسا عکس کیوسا رو بهش میده*
وقتی پدر مادرت جدا شدن کیوسا رو پدرت آموزش داد که به ماموریت بره اون از ۴ سالگی آموزش دید نه اونم آموزش های معمولی آموزش های دردناک چون از بچه گی سعی میکرد فرار کنه پدرت یه حلقه به گردنش انداخته بود که اگه دست از پا خطا کرد بهش شوک الکتریکی وارد میشد فقط هم کیوسا اون حلقه رو داشت اگه بقیه فرار کنن درجا کشته میشن ولی کیوسا نه... پدرت اونو برای کشتن میخواد کیوسا منو آموزش داد تا ۱۳ سالگی اون موقع کیوسا۱۲ سالش بود فقط یه سال تفاوت سنی یه روز پدرت مارو به ماموریت فرستاد ماموریت خوب پیش رفت ولی آخرش خراب شد ....
کازوتورا :یعنی چی خراب شد؟
کازوعه: وقتی رفتیم گزارش ماموریت رو به پدرش بدیم پدرت یه سوالی از اون پرسید اینکه اگه برادرش رو هم بیاره پیشش بهتره ولی کیوسا مخالفت کرد و ازش خواست که این کار رو نکنه اون نمیخواست تو بری پیش اون باجی ...
باجی : انقدر از من بدش میاد
کازوعه: اشتباه گرفتی کیوسا برای محافظت از تو این کار رو کرد مخفیانه با مادرت قرار گذاشت وازش خواست که تورو هرچقدر که میتونه دور نگه داره اون مرد نباید دستش به تو برسه وگرنه مجبورت میکنه که رئیس اونجا بشی .... برا همین خواهرت نمیخواست تو بری پیشش ووقتی این رو فهمید که تو داری دنبالش میگردی وپدرت هم جاتو پیدا کرده دیگه نتونست خودش رو کنترل و کاری رو کرد که منجر به مرگ شد .....
باجی: دروغ نگو خواهر من زنده اس
کازوعه :متاسفم باجی ولی اون مرده ( دروغ)
باجی وقتی این حرف رو شنید عکس کیوسا رو نگاه کرد نتونست خشمش رو کنترل کنه برا همین با لحن عصبی گف : من اون مرتیکه رو میکشم تنها دارایی منو ازم گرفت عصبی*
کازوعه : چی نه تو نباید بری پیش اون مرد کیوسا بخاطر اینکه دست پدرت به تو نرسه و آسیبی بهت نرسونه این کار رو کرد اون مرد زیادی قویه (گند زدم)
دراکن :هوی مارو دست کم نگیر الکی که تومان رو تشکیل ندادیم باهم از پسش برمیای
مایکی : اوهوم حتی اگه باجی بخواد انتقام بگیره ما کمکش میکنیم درسته بچه ها
بقیه سری به نشونه ی تایید نشون دادن
باجی : ممنون بچه ها ولی تو دردسر میوفتید من خودم تنها میرم
کازوتورا : زر مفت نزن تنهایی میخوای خوش بگذرونی
کازوعه :چی.؟ نه نه نه تو نباید بری
کازوتورا : تو آدرس رو بده کاری به این کارا نداشته باش
کازوعه: ولی....
کازوتورا : ولی بی ولی راه رو نشونمون بده
********
خوب دوستان نظرتون چیه ؟
۵.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.