فیک اتفاق. پارت¹
از زبان ا/ت:
اوه چه غافلگیری ای
یه روز خیلی عادی که فقط من(خواهر کوچیک جونگ کوک.) و جونگهیون (برادر بزرگتر جونگ کوک. جونگ کوک خواهر نداره ولی اینجا مثلا داره.فیکه دیگع.ولی برادرش واقعیه)
خونه بودیم و من داشتم با دوستم چت میکردم صدای زنگ در اومد
جونگهیون: ا/ت برو ببین کیه؟
ا/ت: وقت ندارم خودت برو
(جونگهیون بیچاره مجبور میشه بره در رو باز کنه.وقتی درو بازمیکنه یه صدایی مث نعره میده)
یعنی چی شدع؟(ا/ت میره ببینه چی شده که جونگ کوک رو میبینه)
یعنی واقعا دارم درست میبینم. خودشه؟ واو تقریبا یه ساله کوک رو
ندیدم.
(ا/ت از تو اتاق با سرعت به طرف کوک میاد و بغلش میکنه. اوخایییی)
کوک: اوه. خیلی وقته ندیدمت ا/ت. خیلی بزرگتر شدی! دیگه اون بچه لوس نیستی🤣
ا/ت: کوووووووووککککککک🔪☠️⚰️
کوک: خیلی دلم براتون تنگ شده بود. ا/ت چرا این اواخر بهم زنگ نمیزدی؟ فکر کنم خیلی درسات زیاد شده بود. راستی اوما و آپا(مامان و بابا) کجان؟
جونگهیون: رفتن خرید.راستی چرا بهمون خبر ندادی میای بوسان؟
جونگ کوک: میخواستم غافلگیرتون کنم. میاین بریم بیرون عشق و حال؟ کجا بریم؟
ا/ت: شهربازی، کافه، سینما، استخر، یا خونه بمونیم فیلم ببینم؟
کوک: نمیدونم!؟ نظرتون چیه همه جا بریم؟ ولی آخریش استخر باشه چون با موهای خیس هیچ جا نمیشه رفت.
ا/ت: اه. به شدت از موهای خیس متنفرم. قطعا باید آخریش استخر باشه دیگه. وگرنه من نیستم.
کوک: باش. بریم؟
ا/ت: الان؟! نمیخوای استراحت کنی؟ خسته نیستی؟
کوک: چرا خسته باشم آخه؟ اینجور چیزا رو همیشه نمیشه تجربه کرد.
چند ساعت بعد ...
(تو استخر🤐😈💟) جونگهیون: فکر کنم الان اوما و آپا اومده باشن خونه.
کوک: من که خیلی دلم براشون تنگ شده.
(پشت در خونه) ا/ت: من کلید دارم. خیلی آروم درو باز میکنم و میریم اوما و آپا رو سورپرایز میکنیم.....
برای پارت اول چطور بود؟ بازم بزارم؟ خوشتون اومد؟ دوست دارم فیکم طولانی باشه💜
دوستون دارم کاوایی هام. بایییییی🫀💋
اوه چه غافلگیری ای
یه روز خیلی عادی که فقط من(خواهر کوچیک جونگ کوک.) و جونگهیون (برادر بزرگتر جونگ کوک. جونگ کوک خواهر نداره ولی اینجا مثلا داره.فیکه دیگع.ولی برادرش واقعیه)
خونه بودیم و من داشتم با دوستم چت میکردم صدای زنگ در اومد
جونگهیون: ا/ت برو ببین کیه؟
ا/ت: وقت ندارم خودت برو
(جونگهیون بیچاره مجبور میشه بره در رو باز کنه.وقتی درو بازمیکنه یه صدایی مث نعره میده)
یعنی چی شدع؟(ا/ت میره ببینه چی شده که جونگ کوک رو میبینه)
یعنی واقعا دارم درست میبینم. خودشه؟ واو تقریبا یه ساله کوک رو
ندیدم.
(ا/ت از تو اتاق با سرعت به طرف کوک میاد و بغلش میکنه. اوخایییی)
کوک: اوه. خیلی وقته ندیدمت ا/ت. خیلی بزرگتر شدی! دیگه اون بچه لوس نیستی🤣
ا/ت: کوووووووووککککککک🔪☠️⚰️
کوک: خیلی دلم براتون تنگ شده بود. ا/ت چرا این اواخر بهم زنگ نمیزدی؟ فکر کنم خیلی درسات زیاد شده بود. راستی اوما و آپا(مامان و بابا) کجان؟
جونگهیون: رفتن خرید.راستی چرا بهمون خبر ندادی میای بوسان؟
جونگ کوک: میخواستم غافلگیرتون کنم. میاین بریم بیرون عشق و حال؟ کجا بریم؟
ا/ت: شهربازی، کافه، سینما، استخر، یا خونه بمونیم فیلم ببینم؟
کوک: نمیدونم!؟ نظرتون چیه همه جا بریم؟ ولی آخریش استخر باشه چون با موهای خیس هیچ جا نمیشه رفت.
ا/ت: اه. به شدت از موهای خیس متنفرم. قطعا باید آخریش استخر باشه دیگه. وگرنه من نیستم.
کوک: باش. بریم؟
ا/ت: الان؟! نمیخوای استراحت کنی؟ خسته نیستی؟
کوک: چرا خسته باشم آخه؟ اینجور چیزا رو همیشه نمیشه تجربه کرد.
چند ساعت بعد ...
(تو استخر🤐😈💟) جونگهیون: فکر کنم الان اوما و آپا اومده باشن خونه.
کوک: من که خیلی دلم براشون تنگ شده.
(پشت در خونه) ا/ت: من کلید دارم. خیلی آروم درو باز میکنم و میریم اوما و آپا رو سورپرایز میکنیم.....
برای پارت اول چطور بود؟ بازم بزارم؟ خوشتون اومد؟ دوست دارم فیکم طولانی باشه💜
دوستون دارم کاوایی هام. بایییییی🫀💋
۶.۶k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.