P1
علامت تهیونگ+ علامت کوک- علامت بوارم خواهر تهیونگ ! )
+ :( امروز از خواب بلند شدم و رفتم پایین سمت ناهار خوری )
! :مگه تو پادشاه نیستی داداش نمیخوای ازدواج کنی اوهوم ؟
+:( رفتم سمتش و چونش رو گرفتم ) لازم نیست تو برای من تعیین تکلیف کنی فهمیدی ؟ ( با داد ) من از اون بدم میاد
!:( با بغض رفتم چطور میتونه سرم داد بزنه )
+ : ( حیح من دوست دارم با پسر ازدواج کنم ولی وزیرای کشور میگن که با جفت پسره نمیتونم بچه دار شم. اصلا به درک بچه به چه درکم میخوره بعد از این که صبحونه رو خوردم رفتم سمت سالن )
یکی از مشاورین : قربان .. میخواستم درباره جفت گیری باهاتون حرف بزنیم …
+ :( دستی به موهام زدم و عوضی کشیدم ) من نمیخوام ازدواج کنم شما همش توی زندگی من دخالت میکنین دوست ندارم با دختر ازدواج کنم ..
مشاور : اما .. پدر خدا .. بیاموزتون نمیخواستن شما آخرین پادشاه بشین .
+ :( جلو رفتم و تو چشماش نگاه کردم ) من نمیخوام ازدواج کنم اونم با یه دختر هر موقع یه جفت پسر پیدا کردم میام ..( و بلند شدم و رفتم ) لعنت به این .. زندگی پادشاهی ..
آدمین : ( یادم رفت بگم خوناشامیم هست )
- ( توی جنگل بودم و داشتم قدم میزدم هوا خیلی تمیز بود ) ایش…چرا باید اون دختر .. رو کراش .. داشته باشه .. بدم میاد .. ایش …
یونگی همش تقصیر اون یونگیه ..
+ :( رفتم توی جنگل و صدای یه پسر رو شنیدم یه جوریای هم درد بودیم باهم )
ادامه دارد )
اگر خوشتون آمد بگید ادامش رو بزارم
+ :( امروز از خواب بلند شدم و رفتم پایین سمت ناهار خوری )
! :مگه تو پادشاه نیستی داداش نمیخوای ازدواج کنی اوهوم ؟
+:( رفتم سمتش و چونش رو گرفتم ) لازم نیست تو برای من تعیین تکلیف کنی فهمیدی ؟ ( با داد ) من از اون بدم میاد
!:( با بغض رفتم چطور میتونه سرم داد بزنه )
+ : ( حیح من دوست دارم با پسر ازدواج کنم ولی وزیرای کشور میگن که با جفت پسره نمیتونم بچه دار شم. اصلا به درک بچه به چه درکم میخوره بعد از این که صبحونه رو خوردم رفتم سمت سالن )
یکی از مشاورین : قربان .. میخواستم درباره جفت گیری باهاتون حرف بزنیم …
+ :( دستی به موهام زدم و عوضی کشیدم ) من نمیخوام ازدواج کنم شما همش توی زندگی من دخالت میکنین دوست ندارم با دختر ازدواج کنم ..
مشاور : اما .. پدر خدا .. بیاموزتون نمیخواستن شما آخرین پادشاه بشین .
+ :( جلو رفتم و تو چشماش نگاه کردم ) من نمیخوام ازدواج کنم اونم با یه دختر هر موقع یه جفت پسر پیدا کردم میام ..( و بلند شدم و رفتم ) لعنت به این .. زندگی پادشاهی ..
آدمین : ( یادم رفت بگم خوناشامیم هست )
- ( توی جنگل بودم و داشتم قدم میزدم هوا خیلی تمیز بود ) ایش…چرا باید اون دختر .. رو کراش .. داشته باشه .. بدم میاد .. ایش …
یونگی همش تقصیر اون یونگیه ..
+ :( رفتم توی جنگل و صدای یه پسر رو شنیدم یه جوریای هم درد بودیم باهم )
ادامه دارد )
اگر خوشتون آمد بگید ادامش رو بزارم
۳.۱k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.