وقتی با پسرتون دعواش میشه..!
وقتی با پسرتون دعواش میشه..!
p:1
با قاشق سوپی رو که برای هیون پخته بودم رو چشیدم
قاشق رو داخل ظرف گذاشتم و دستام رو شستم
ظرف کوچیکی رو برداشتم و داخلش سوپ ریختم
توی سینی گذاشتم و تیکه ای نون کنارش گذاشتم و به سمت اتاق هیون رفتم
کوک امروز جلسه داشت و دیرتر میومد خونه
تقه ای به در زدم که جوابی از هیون نشنیدم
پس وارد شدم و دیدم که روی تختش دراز کشیده و به سقف زل زده
روی تختش نشستم و گفتم:پسرم پاشو سوپ برات درست کردم
هیون نیم نگاهی بهم انداخت و پاشد
به تاج تخت تکیه داد و بهم نگاه کرد و گفت:مامان،تو خیلی خوشگلی
لبخندی زدم و سوپ روی جلوی هیون گذاشتم و گفتم:قربونت برم سوپتو تا آخر بخور تا من برم ناهار رو آماده کنم
از اتاق بیرون رفتم و مشغول پخت و پز شدم
بارها با کوک سر این مسئله بحثمون شده بود که هیون خیلی بیشتر از یه علاقه فرزند به مادر به من داشت
البته این از نظر کوک بود
به هرحال هیون شونزده سالش بود
یهو دستی دور کمرم حلقه شد
برگشتم و دیدم هیونه
بغلم کرده بود و سرشو تو گردنم مخفی کرده بود
بوسه ای روی موهاش گذاشتم و گفتم:چیشده پسرم؟
p:1
با قاشق سوپی رو که برای هیون پخته بودم رو چشیدم
قاشق رو داخل ظرف گذاشتم و دستام رو شستم
ظرف کوچیکی رو برداشتم و داخلش سوپ ریختم
توی سینی گذاشتم و تیکه ای نون کنارش گذاشتم و به سمت اتاق هیون رفتم
کوک امروز جلسه داشت و دیرتر میومد خونه
تقه ای به در زدم که جوابی از هیون نشنیدم
پس وارد شدم و دیدم که روی تختش دراز کشیده و به سقف زل زده
روی تختش نشستم و گفتم:پسرم پاشو سوپ برات درست کردم
هیون نیم نگاهی بهم انداخت و پاشد
به تاج تخت تکیه داد و بهم نگاه کرد و گفت:مامان،تو خیلی خوشگلی
لبخندی زدم و سوپ روی جلوی هیون گذاشتم و گفتم:قربونت برم سوپتو تا آخر بخور تا من برم ناهار رو آماده کنم
از اتاق بیرون رفتم و مشغول پخت و پز شدم
بارها با کوک سر این مسئله بحثمون شده بود که هیون خیلی بیشتر از یه علاقه فرزند به مادر به من داشت
البته این از نظر کوک بود
به هرحال هیون شونزده سالش بود
یهو دستی دور کمرم حلقه شد
برگشتم و دیدم هیونه
بغلم کرده بود و سرشو تو گردنم مخفی کرده بود
بوسه ای روی موهاش گذاشتم و گفتم:چیشده پسرم؟
۲۴.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.