مافیای مدرسه Part 9 🔞🔞🔞 ژانر: درام، اسمات
_اوو خب میبینم که اماده ای دیشب نشد بدنتو لمس کنم میزارم به حساب امشب
^_^کوک رفت سراغ لباس هاش و شروع کرد به در اوردنشون
+تنها کاری که توی اون لحظه میتونستم انجام بدم این بود که چشمام رو ببندم یهو دوباره صدای باز شدن در کمد اومد وقتی چشمم رو باز کردم دیدم کوک فقط شرت تنشه و داره ی دستگاهی رو از داخل کمد میاره بیرون وقتی دستگاه رو از داخل کمد اورد بیرون گذاشتش رو میز و من دوباره چشمام رو بستم یکم که گذشت داغی تن ی نفر رو که چسبیده بهم حس کردم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم کوک روم خیمه زده
_خب امشب قراره کلی کیف کنم
+من که نیتشو فهمیده بودم عاجزانه گفتم، نه لطفا این کارو نکن
_دیگه دیره
+یهو دیدم رفت به سمت سرنگ ها و یدونشو برداشت و منو به پشت برگردوند
+او... اون دیگه چیه
_سرنگ ضد بارداری چیز خاصی نیست
+یهو سوزش عمیقی رو توی باسنم حس کردم، ایییییی نهههههه، اشک توی چشمام جمع شده بود اخه مگه من چه گناهی کرده بودم که باید این بلاها سرم بیاد
^_^وقتی محتوای داخل سرنگ کامل خالی شد ات رو برگردوند به سمت خودش و سرنگ دومی رو برداشت پاهای ات رو از هم باز کرد و درست کنار رون پاش تزریق کرد
+ایییی مگه داری درمان هورمونی انجام میدیییییی
_نخیر این یکی سرنگ ضد ارضایی بود
+چیییی
^_^کوک کارشو شروع کرد رفت سراغ گردن ات و مارک های دردناکی روی گردنش گذاشت سرشو برد پایین تر و رفت سراغ سینه هاش در حالی که یکیش رو میخورد اون یکی رو توی دستش فشار میداد
+اهیییی ن.. نکن... سینه هام درد گرفت (با گریه)
^_^کوک بی توجه به حرفای ات کارشو ادامه میداد چنگی به پهلوی ات زد و رفت سراغ اون بهشت صورتیش لیسی به بهشتش زد و پاهاش رو از هم دیگه فاصله داد و عضوش رو درست روی ورودیش تنظیم کرد و با ی حرکت یهویی واردش کرد
+ایییییییییی (جیغ فرا بنفش)... د.. درش... بیااااار.... لطفاااااا.... خواهش.. میکنم... درش بیارررر....
درد دارهههه... هق... هق...(گریه) ^_^ اما کوک گوشش به این حرفا بدهکار نبود بدون توجه به درد کشیدن ات تلمبه زدن رو شروع کرده بود و به تلمبه هاش سرعت میداد ات که جونی براش نمونده بود تنها کاری که میتونست انجام بده این بود که گریه کنه و ملافه رو چنگ بزنه کوک اینقدر به کارش ادامه داد تا اینکه پرده ات رو زد و دخترونگیش رو ازش گرفت ات که تقریبا رو به بیهوشی میرفت باصدای بیجونی بهش گفت
+ا.. ازت.. متنفرم
^_^و بعد بیهوش شد
........ ادامه دارد
فالو یادتون نرهه
^_^کوک رفت سراغ لباس هاش و شروع کرد به در اوردنشون
+تنها کاری که توی اون لحظه میتونستم انجام بدم این بود که چشمام رو ببندم یهو دوباره صدای باز شدن در کمد اومد وقتی چشمم رو باز کردم دیدم کوک فقط شرت تنشه و داره ی دستگاهی رو از داخل کمد میاره بیرون وقتی دستگاه رو از داخل کمد اورد بیرون گذاشتش رو میز و من دوباره چشمام رو بستم یکم که گذشت داغی تن ی نفر رو که چسبیده بهم حس کردم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم کوک روم خیمه زده
_خب امشب قراره کلی کیف کنم
+من که نیتشو فهمیده بودم عاجزانه گفتم، نه لطفا این کارو نکن
_دیگه دیره
+یهو دیدم رفت به سمت سرنگ ها و یدونشو برداشت و منو به پشت برگردوند
+او... اون دیگه چیه
_سرنگ ضد بارداری چیز خاصی نیست
+یهو سوزش عمیقی رو توی باسنم حس کردم، ایییییی نهههههه، اشک توی چشمام جمع شده بود اخه مگه من چه گناهی کرده بودم که باید این بلاها سرم بیاد
^_^وقتی محتوای داخل سرنگ کامل خالی شد ات رو برگردوند به سمت خودش و سرنگ دومی رو برداشت پاهای ات رو از هم باز کرد و درست کنار رون پاش تزریق کرد
+ایییی مگه داری درمان هورمونی انجام میدیییییی
_نخیر این یکی سرنگ ضد ارضایی بود
+چیییی
^_^کوک کارشو شروع کرد رفت سراغ گردن ات و مارک های دردناکی روی گردنش گذاشت سرشو برد پایین تر و رفت سراغ سینه هاش در حالی که یکیش رو میخورد اون یکی رو توی دستش فشار میداد
+اهیییی ن.. نکن... سینه هام درد گرفت (با گریه)
^_^کوک بی توجه به حرفای ات کارشو ادامه میداد چنگی به پهلوی ات زد و رفت سراغ اون بهشت صورتیش لیسی به بهشتش زد و پاهاش رو از هم دیگه فاصله داد و عضوش رو درست روی ورودیش تنظیم کرد و با ی حرکت یهویی واردش کرد
+ایییییییییی (جیغ فرا بنفش)... د.. درش... بیااااار.... لطفاااااا.... خواهش.. میکنم... درش بیارررر....
درد دارهههه... هق... هق...(گریه) ^_^ اما کوک گوشش به این حرفا بدهکار نبود بدون توجه به درد کشیدن ات تلمبه زدن رو شروع کرده بود و به تلمبه هاش سرعت میداد ات که جونی براش نمونده بود تنها کاری که میتونست انجام بده این بود که گریه کنه و ملافه رو چنگ بزنه کوک اینقدر به کارش ادامه داد تا اینکه پرده ات رو زد و دخترونگیش رو ازش گرفت ات که تقریبا رو به بیهوشی میرفت باصدای بیجونی بهش گفت
+ا.. ازت.. متنفرم
^_^و بعد بیهوش شد
........ ادامه دارد
فالو یادتون نرهه
۳۶.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.