اولین حس...پارت سی و سه
الیزا بلند شد و پشت در ایستاد و در زد:
ج:کیه؟
ا:مورگان هستم.
ج:چی؟بیا تو.
جیمین؛
یه قلوپ اب خوردم و چند بار سرفه کردم تا صدام صاف باشه، کتم رو مرتب کردم و هر چی سعی میکردم،نمیتونستم جلوی لبخندم رو بگیرم که در باز شد:
ج:سابقه نداره این وقت بیای پیشم،چیشده؟
ا: یه پیشنهاد همکاری براتون دارم.
ج:چه پیشنهادی؟
ا:میخوام بانک چوانگ رو هک کنم.
ج:بانک چوانگ؟؟اون بزرگترین بانک کره ست.
ا:میدونم.
ج:پولش چقدره؟
ا:به زودی میفهمم.
ج:به چی نیاز داری؟
ا:با کارمند های بخش اطلاعات شما داریم روی این نقشه کار میکنیم.
ج:اها یعنی...کارمند های منو لازم داری.
ا:درسته.
ج:پس همکاری بین من و خودته.
ا:هشتاد درصد من، بیست درصد شما.
ج:خنده داره...بیست درصد؟؟؟ابدا...تو میخوای از چهار نفر کارمندهای منو استفاده کنی،تازه کاری کردی اونا رئیسشونو دور بزنن،به علاوه خودت.
ا:من کارمندهای شما رو به زور نیاوردم همین الان هم میتونن برن،اگه من شمارو دور میزدم الان اینجا نبودم،تازه فکر این نقشه از منه،نباید فرقی داشته باشه؟
ا:حتما باید فرقی باشه ولی تو یه نفر هشتاد درصد، من و چهار نفر از کامندها بیست درصد؟
ا:خودتون هم میدونید بیست درصد از کل پول اون بانک جقدر زیاد میشه.
ج:شصت به چهل،تازه شصت برای تو.
ا:اگه قبول میکنید هفتاد به سی به جز این، هیچ رقمه نیستم.بدون من میتونید این نقشه رو ببرید جلو؟
جیمین لبخند زد و دستش رو برد جلو:
ج:قبوله.
الیزا به جیمین نزدیک شد و دست داد که نگاه جیمین به گچ دست الیزا افتاد:
ج:چی رو میخواستی از روی گچ دستت پاک کنی؟
ا:چیزی نیست یه احمق روی دستم یه چیزی نوشته بود.
ج:صبر کن ببینم مگه چیز بدی نوشته؟...حتما دوستت داشته که اینو نوشته.
الیزا نیشخندی زد و گفت...
ج:کیه؟
ا:مورگان هستم.
ج:چی؟بیا تو.
جیمین؛
یه قلوپ اب خوردم و چند بار سرفه کردم تا صدام صاف باشه، کتم رو مرتب کردم و هر چی سعی میکردم،نمیتونستم جلوی لبخندم رو بگیرم که در باز شد:
ج:سابقه نداره این وقت بیای پیشم،چیشده؟
ا: یه پیشنهاد همکاری براتون دارم.
ج:چه پیشنهادی؟
ا:میخوام بانک چوانگ رو هک کنم.
ج:بانک چوانگ؟؟اون بزرگترین بانک کره ست.
ا:میدونم.
ج:پولش چقدره؟
ا:به زودی میفهمم.
ج:به چی نیاز داری؟
ا:با کارمند های بخش اطلاعات شما داریم روی این نقشه کار میکنیم.
ج:اها یعنی...کارمند های منو لازم داری.
ا:درسته.
ج:پس همکاری بین من و خودته.
ا:هشتاد درصد من، بیست درصد شما.
ج:خنده داره...بیست درصد؟؟؟ابدا...تو میخوای از چهار نفر کارمندهای منو استفاده کنی،تازه کاری کردی اونا رئیسشونو دور بزنن،به علاوه خودت.
ا:من کارمندهای شما رو به زور نیاوردم همین الان هم میتونن برن،اگه من شمارو دور میزدم الان اینجا نبودم،تازه فکر این نقشه از منه،نباید فرقی داشته باشه؟
ا:حتما باید فرقی باشه ولی تو یه نفر هشتاد درصد، من و چهار نفر از کامندها بیست درصد؟
ا:خودتون هم میدونید بیست درصد از کل پول اون بانک جقدر زیاد میشه.
ج:شصت به چهل،تازه شصت برای تو.
ا:اگه قبول میکنید هفتاد به سی به جز این، هیچ رقمه نیستم.بدون من میتونید این نقشه رو ببرید جلو؟
جیمین لبخند زد و دستش رو برد جلو:
ج:قبوله.
الیزا به جیمین نزدیک شد و دست داد که نگاه جیمین به گچ دست الیزا افتاد:
ج:چی رو میخواستی از روی گچ دستت پاک کنی؟
ا:چیزی نیست یه احمق روی دستم یه چیزی نوشته بود.
ج:صبر کن ببینم مگه چیز بدی نوشته؟...حتما دوستت داشته که اینو نوشته.
الیزا نیشخندی زد و گفت...
۳.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.