عشق قاطی پاتی(:❤💙 پارت پانزدهم(:🖤
پارت پانزدهم🖤🖇💝
🦊محراب🖤
رسیدیم پارک
رفتیم پیش بچه ها و سلام احوالپرسی کردیم و اینا
خواستیم بشینیم که مهدیس از اونور اومد
تا دیدمش ضربان قلبم رف بالا
مهدیس همیشه بهترین دوستم توی دخترا بود
از همون اول خیلی حس خوبی ازش میگرفتم
خیلی دختر خاکی و مهربونیه
ولی من
نمیدونم یه حسی دارم که...
اصن ولش بهش فک نکنم بهتره
اومد جلو و به بچه ها سلام داد
رسید به من
مهدیس:سلامممم چطوری محراببب
من:سلاممممم خوبمممم مهدیسسسس
مهدیس:ادا منو در میاری؟
من:عارههههه
مهدیس:ایشششش
من:جوننن باوووو
مهدیس:اَه محراب چندش بازی در نیاز دیه
من:چش چش
مهدیس:افرین افرین
و بعله اینم نمونه ای از بحث های منو مهدیس بوددد
تا اخر اون روز خیلی دیگه با مهدیس حرف نزدم
خلاصه که امروزم تموم شد و برگشتیم خونه
بعد کَل کَل با ارسی جون منو رضا رفتیم تو اتاق
من:رضا
رضا:ها
من:نمتونی بگی بله نه؟
_نچ
+مچکرم
_فدات قابلی نداش
+ولی جدی میگم که یه سوال برام پیش اومده
_بفرماییددددد،،ازاونجایی که حتما میدونی من تخصصم جواب به سوالاته
+اره ارواح عمت
_به روح عمه ی من چیکار داری سوالتو بگو
+خیلی خب بابا،،میگم که به نظر تو اگه یه دختر و پسر دوست باشن با هم منظورم رل نیس هاااا فقط دوست باشن با هم بعد یکی شون به اون یکی بیشتر از یه دوست علاقه داشته باشه درسته که بره به اون یکی بگه؟
_میگم داداش سوالت خیلی پیچیده بود الان باید چن ساعت وقت بدی من فقط رو مفهوم سوال فک کنم
+اذیت نکنه دیه دارم جدی میگم
_خو اگه جدی میگی که پس باید بگم که به نظر من اِممممم....
خببببب....
راستش نمدونم خودمم/:
+باعش فرصت بهت میدم تا چن روز دیگه جوابمو بده حتما
_چش،،دیگه دوغی،نوشابه ای،ماستی،سالادی هیچی نمیخوای بگم برات بیارن؟
+نه ممنونم
_رو تو برم
+همینی که هس
_حالا من یه سوال بپرسم ازت؟
+عاره
_اون دختر و پسری که توی سوالِت بودن کیا هستن؟
+هیشکی همینجوری پرسیدم
_اهاااااا باش منم که اصن نفهمیدم کیو میگی
+مگه کیو گفتممممم
_خدایی نمدونییی؟
+نخیررررر
_بگمممممم
+بگوووووو
_خودت و مهدیس بودین
حاجی خدایی فَکَم افتاددد از کجا فهمیددددد انقد ضایعم ینی؟
ولی من ادمی نیستم که به این زودی ها کم بیارم
+نخیر چی میگی تو واسه خودت مهدیس فقط رفیقمه
_گمشو مهرابببب من تو رو بزرگ کردم مگه میشه نفهمم که چی توی مغزت میگذرهههه؟
+اووووو حالا یه جوری میگه بزرگت کردم انگار که از بچگی با هم بودیم داداش ما کلا چن ماهه با هم اشنا شدیم هنوز یه سال نشده
_بلاخره،،،منظورم اینه که میشناسمتتتت
+خب بابا
_ولی خدایی درست نگفتم؟
+چیو
_این که خودتو مهدیس منظورت بود
+راستشو بگم
_نه دروغ بگو،،این چه سوالیه میپرسی اخه
+خو اگه قراره دروغ بگم که باید بگم نه
_بروووو جدیییییی،،ینی واقعا حدسم درست بوددددد ماشالله ماشالله واقعا چه هوشی دارم من باریکلااا
+واقعا برا خودم متاسفم بقیه هم رفیق دارن ما هم رفیق داریم هعیییی
_اوفففففف باز زدی تو فاز چصناله؟
+گمشو اونور اصن ازت ناامید شدم
_همینی که هس تو الان باید خداتم شکر کنی که منو داری خیلی ها همینم ندارن
+ینی ببین گندم اعتماد به نفس تو رو داشت ماهی دو بار زعفرون میداد
_ادم باید اعتماد به نفسش بالا باشه
+دیگه نه انقد حاجی
_حالا اینارو ولش اینو بگو که از کِی فهمیدی که دوسش داری
+کی من؟من اصن نفهمیدم دوسش دارم ولی یه جوریه نمتونم توصیفش کنم وقتی که میبینمش انگار ضربان قلبم میره رو هزار
_اوه اوه پس کارِت تمومه داوش عاشق شدی رفتتتتتت
+بروووو شوخی میکنیی؟
_معلومه که نه مگه من همسن تو ام که باهات شوخی داشته باشم اخه
+همیشه از اینکه عاشق بشم متنفر بودم
_خو پس من باید این خبر و بهت بدم که عاشق شدی و دیگه از الان به بعد باید از خودتم متنفر باشییی(و خندید)💟
+نمکدونننننن چه قدر بامزه ای تو اخهههههه
_بعله دیه
+پوفففففف
من نمیخوام عاشق باشم عاقااااا
ینی واقعا الان من عاشق شدم؟
چه حسه عجیبیه
من عاشق مهدیس شدم واقعا؟
وایی باورم نمیشه
هیچوقت فکر نمیکردم منم یه روزی عاشق بشم
تنها عشق و علاقه من توی کل زندگیم فوتبال و خانواده ام بودن
ولی الان...
خب...
فک کنم مهدیس هم بهشون اضافه شده.....(:
💟اینجا رو یه توضیح بدم
مهراب گف از اینکه عاشق بشم متنفرم
رضا هم گف که پس الان باید از خودت هم متنفر باشی
منظورش اینه که چون از عاشق شدن متنفر بودی پس الان باید از خودتم متنفر باشی چون عاشق شدی
خودمم گیج شدم ولش اصن😂💔
🦊محراب🖤
رسیدیم پارک
رفتیم پیش بچه ها و سلام احوالپرسی کردیم و اینا
خواستیم بشینیم که مهدیس از اونور اومد
تا دیدمش ضربان قلبم رف بالا
مهدیس همیشه بهترین دوستم توی دخترا بود
از همون اول خیلی حس خوبی ازش میگرفتم
خیلی دختر خاکی و مهربونیه
ولی من
نمیدونم یه حسی دارم که...
اصن ولش بهش فک نکنم بهتره
اومد جلو و به بچه ها سلام داد
رسید به من
مهدیس:سلامممم چطوری محراببب
من:سلاممممم خوبمممم مهدیسسسس
مهدیس:ادا منو در میاری؟
من:عارههههه
مهدیس:ایشششش
من:جوننن باوووو
مهدیس:اَه محراب چندش بازی در نیاز دیه
من:چش چش
مهدیس:افرین افرین
و بعله اینم نمونه ای از بحث های منو مهدیس بوددد
تا اخر اون روز خیلی دیگه با مهدیس حرف نزدم
خلاصه که امروزم تموم شد و برگشتیم خونه
بعد کَل کَل با ارسی جون منو رضا رفتیم تو اتاق
من:رضا
رضا:ها
من:نمتونی بگی بله نه؟
_نچ
+مچکرم
_فدات قابلی نداش
+ولی جدی میگم که یه سوال برام پیش اومده
_بفرماییددددد،،ازاونجایی که حتما میدونی من تخصصم جواب به سوالاته
+اره ارواح عمت
_به روح عمه ی من چیکار داری سوالتو بگو
+خیلی خب بابا،،میگم که به نظر تو اگه یه دختر و پسر دوست باشن با هم منظورم رل نیس هاااا فقط دوست باشن با هم بعد یکی شون به اون یکی بیشتر از یه دوست علاقه داشته باشه درسته که بره به اون یکی بگه؟
_میگم داداش سوالت خیلی پیچیده بود الان باید چن ساعت وقت بدی من فقط رو مفهوم سوال فک کنم
+اذیت نکنه دیه دارم جدی میگم
_خو اگه جدی میگی که پس باید بگم که به نظر من اِممممم....
خببببب....
راستش نمدونم خودمم/:
+باعش فرصت بهت میدم تا چن روز دیگه جوابمو بده حتما
_چش،،دیگه دوغی،نوشابه ای،ماستی،سالادی هیچی نمیخوای بگم برات بیارن؟
+نه ممنونم
_رو تو برم
+همینی که هس
_حالا من یه سوال بپرسم ازت؟
+عاره
_اون دختر و پسری که توی سوالِت بودن کیا هستن؟
+هیشکی همینجوری پرسیدم
_اهاااااا باش منم که اصن نفهمیدم کیو میگی
+مگه کیو گفتممممم
_خدایی نمدونییی؟
+نخیررررر
_بگمممممم
+بگوووووو
_خودت و مهدیس بودین
حاجی خدایی فَکَم افتاددد از کجا فهمیددددد انقد ضایعم ینی؟
ولی من ادمی نیستم که به این زودی ها کم بیارم
+نخیر چی میگی تو واسه خودت مهدیس فقط رفیقمه
_گمشو مهرابببب من تو رو بزرگ کردم مگه میشه نفهمم که چی توی مغزت میگذرهههه؟
+اووووو حالا یه جوری میگه بزرگت کردم انگار که از بچگی با هم بودیم داداش ما کلا چن ماهه با هم اشنا شدیم هنوز یه سال نشده
_بلاخره،،،منظورم اینه که میشناسمتتتت
+خب بابا
_ولی خدایی درست نگفتم؟
+چیو
_این که خودتو مهدیس منظورت بود
+راستشو بگم
_نه دروغ بگو،،این چه سوالیه میپرسی اخه
+خو اگه قراره دروغ بگم که باید بگم نه
_بروووو جدیییییی،،ینی واقعا حدسم درست بوددددد ماشالله ماشالله واقعا چه هوشی دارم من باریکلااا
+واقعا برا خودم متاسفم بقیه هم رفیق دارن ما هم رفیق داریم هعیییی
_اوفففففف باز زدی تو فاز چصناله؟
+گمشو اونور اصن ازت ناامید شدم
_همینی که هس تو الان باید خداتم شکر کنی که منو داری خیلی ها همینم ندارن
+ینی ببین گندم اعتماد به نفس تو رو داشت ماهی دو بار زعفرون میداد
_ادم باید اعتماد به نفسش بالا باشه
+دیگه نه انقد حاجی
_حالا اینارو ولش اینو بگو که از کِی فهمیدی که دوسش داری
+کی من؟من اصن نفهمیدم دوسش دارم ولی یه جوریه نمتونم توصیفش کنم وقتی که میبینمش انگار ضربان قلبم میره رو هزار
_اوه اوه پس کارِت تمومه داوش عاشق شدی رفتتتتتت
+بروووو شوخی میکنیی؟
_معلومه که نه مگه من همسن تو ام که باهات شوخی داشته باشم اخه
+همیشه از اینکه عاشق بشم متنفر بودم
_خو پس من باید این خبر و بهت بدم که عاشق شدی و دیگه از الان به بعد باید از خودتم متنفر باشییی(و خندید)💟
+نمکدونننننن چه قدر بامزه ای تو اخهههههه
_بعله دیه
+پوفففففف
من نمیخوام عاشق باشم عاقااااا
ینی واقعا الان من عاشق شدم؟
چه حسه عجیبیه
من عاشق مهدیس شدم واقعا؟
وایی باورم نمیشه
هیچوقت فکر نمیکردم منم یه روزی عاشق بشم
تنها عشق و علاقه من توی کل زندگیم فوتبال و خانواده ام بودن
ولی الان...
خب...
فک کنم مهدیس هم بهشون اضافه شده.....(:
💟اینجا رو یه توضیح بدم
مهراب گف از اینکه عاشق بشم متنفرم
رضا هم گف که پس الان باید از خودت هم متنفر باشی
منظورش اینه که چون از عاشق شدن متنفر بودی پس الان باید از خودتم متنفر باشی چون عاشق شدی
خودمم گیج شدم ولش اصن😂💔
۱۵.۱k
۲۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.