وانشات پارت ¹⁰ من بر میگردم
ات:ام...م...کان نداره نه نمیشه
دستامو کردم تو موهام اشکی از چشام اومد که سریع جین پاکش کرد
جین:ات ابجی باید خودتو قوی نشون بدی!
ات:تو راست میگی
لیا:یا کوک دهنت چفت و بست نداره
بلند شدم چه در زنگ خورد سریع رفتم نشستم کنار جین و سرمو کردم تو گوشی
تهیونگ اومد
ته:به به سلام بچه هاااااااا
همه:سلام
ته: اها ببخشید بزارید معرفی کنم
دستشو دوره کمره دوست دخترش حلقه کرد
ته: ایشون مینجی هستش دوست دخترم
مینجی:خوش بختم گایز
همه: همچنین
نشستن دختره کتشو در نیاورد
لونا:مینجی عزیزم هوا گرمه کتتو در بیار
مینجی:نه نمی خواد عزیزم من مثل بعضیا هرزه نیستم لباس باز بپوشم بعد هیچیم روش نپوشم
یه نکاه به من کرد بلند شدم
ات:تو با من بودی؟
مینجی:خوبه که فهمیدی
ات: هرزگی رو تو خدت دیدی؟
مینجی:نه بیشتر تو ، تو
ته:ات درضمن اینجا همه زوج دارن اینگا بدرده تو نمیخوری تو نمی خوای
جین بلند
جین:یا تهیونگ تو حق نداری با خواهرم اینجوری صحبت کنی حده خودتو بدون
جین دستمو گرفت کشید به سمت بیرون
جین:لیا نمیای
لیا یلحظه وایسا چرا میام
لیا بلند شد اومد زد یکی در گوش ته
لیا:نمی خوام اینجوری باشی!
مینجی:یا چطور جرعت میکنی با ددی من اینجوری صحبت کنی؟؟؟؟
لیا رفت یقه ی مینجی رو گرفت
لیا:این ددی تو با من بزرگ شد و اکه ددیته بزار معرفی کنم من کابوستم کابوس خواهر شوهری !
یقشو ول کرد
لیا:جین عشقم بیا بریم
دست جین و گرفت و اومد بیرون سوار ماشین شدن منم عقب بودم اومدم لو لیا رو بوسیدم
ات: الحق زن برادر خودمی
جین:لیا هم یه هندسامه یو نو؟
ات:یسسسسسسسس جین منو ببر خونه
...
جین:ابجی رسیدیم
ات :مرسی بای
پیاده شدم رفتم داخل خونه هم خسته بودم هم عصبی رفتم افتادم رو تخت که خوابم برد
جین ویو
لیا اومد خونه پیشه من
زنگ تصویری زدم به گروه ولی ات رو اضافه نکردم چند تا بوق خور که که جواب دادن
لیا کنارم بود
لیا:سلامممم
لونا:سلام بچه عا ات حالش چطور بود
جین:عصبی
کوک:دادا خو حق داره
جین:میدونی همش مقصر تویی؟
کوک:من نمیگفتم خودش یهو میفهمید اونوقت تو شوک بود
لیا:راست میگه
جین:حالا اینارو ولش فردا تولده اته می خوام براش تو ویلای بالایی جشن بگیرم
همه:اوکیه
ته ویو
رفتم خونه اون مینجی چندشو رسوندم خونش یکی خوابوندم تو گوشش بهش گفتم حق نداره با ات اینجوری صحبت کنه ولی ات خیلی ناراحت شد من فقط می خوام ات پشیمون شه
یهو یه پیام رو گوشی دیدم از طرف جین
جین: ته فقط به عنوان دوست دعوتت میکنم تولده ات! اگه می خوای تولدشو خراب کنی نیا و دوست دخترتم بگو دهنشو چفت کنه! فردا شب ویلا ی بالایی ساعت ⁸:⁰⁰
جین ویو
زنگ زدم به یه شرکت پر طرفدار و گفتم ویلا رو با تم خاکستری اماده کنید
دستامو کردم تو موهام اشکی از چشام اومد که سریع جین پاکش کرد
جین:ات ابجی باید خودتو قوی نشون بدی!
ات:تو راست میگی
لیا:یا کوک دهنت چفت و بست نداره
بلند شدم چه در زنگ خورد سریع رفتم نشستم کنار جین و سرمو کردم تو گوشی
تهیونگ اومد
ته:به به سلام بچه هاااااااا
همه:سلام
ته: اها ببخشید بزارید معرفی کنم
دستشو دوره کمره دوست دخترش حلقه کرد
ته: ایشون مینجی هستش دوست دخترم
مینجی:خوش بختم گایز
همه: همچنین
نشستن دختره کتشو در نیاورد
لونا:مینجی عزیزم هوا گرمه کتتو در بیار
مینجی:نه نمی خواد عزیزم من مثل بعضیا هرزه نیستم لباس باز بپوشم بعد هیچیم روش نپوشم
یه نکاه به من کرد بلند شدم
ات:تو با من بودی؟
مینجی:خوبه که فهمیدی
ات: هرزگی رو تو خدت دیدی؟
مینجی:نه بیشتر تو ، تو
ته:ات درضمن اینجا همه زوج دارن اینگا بدرده تو نمیخوری تو نمی خوای
جین بلند
جین:یا تهیونگ تو حق نداری با خواهرم اینجوری صحبت کنی حده خودتو بدون
جین دستمو گرفت کشید به سمت بیرون
جین:لیا نمیای
لیا یلحظه وایسا چرا میام
لیا بلند شد اومد زد یکی در گوش ته
لیا:نمی خوام اینجوری باشی!
مینجی:یا چطور جرعت میکنی با ددی من اینجوری صحبت کنی؟؟؟؟
لیا رفت یقه ی مینجی رو گرفت
لیا:این ددی تو با من بزرگ شد و اکه ددیته بزار معرفی کنم من کابوستم کابوس خواهر شوهری !
یقشو ول کرد
لیا:جین عشقم بیا بریم
دست جین و گرفت و اومد بیرون سوار ماشین شدن منم عقب بودم اومدم لو لیا رو بوسیدم
ات: الحق زن برادر خودمی
جین:لیا هم یه هندسامه یو نو؟
ات:یسسسسسسسس جین منو ببر خونه
...
جین:ابجی رسیدیم
ات :مرسی بای
پیاده شدم رفتم داخل خونه هم خسته بودم هم عصبی رفتم افتادم رو تخت که خوابم برد
جین ویو
لیا اومد خونه پیشه من
زنگ تصویری زدم به گروه ولی ات رو اضافه نکردم چند تا بوق خور که که جواب دادن
لیا کنارم بود
لیا:سلامممم
لونا:سلام بچه عا ات حالش چطور بود
جین:عصبی
کوک:دادا خو حق داره
جین:میدونی همش مقصر تویی؟
کوک:من نمیگفتم خودش یهو میفهمید اونوقت تو شوک بود
لیا:راست میگه
جین:حالا اینارو ولش فردا تولده اته می خوام براش تو ویلای بالایی جشن بگیرم
همه:اوکیه
ته ویو
رفتم خونه اون مینجی چندشو رسوندم خونش یکی خوابوندم تو گوشش بهش گفتم حق نداره با ات اینجوری صحبت کنه ولی ات خیلی ناراحت شد من فقط می خوام ات پشیمون شه
یهو یه پیام رو گوشی دیدم از طرف جین
جین: ته فقط به عنوان دوست دعوتت میکنم تولده ات! اگه می خوای تولدشو خراب کنی نیا و دوست دخترتم بگو دهنشو چفت کنه! فردا شب ویلا ی بالایی ساعت ⁸:⁰⁰
جین ویو
زنگ زدم به یه شرکت پر طرفدار و گفتم ویلا رو با تم خاکستری اماده کنید
۱۹.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.