فن فیک:پایان خوش پارت:۲ انیمه:سگ های ولگرد بانگو
این جای حرفش کمی مکث کرد لحظه ای تأمل کرد تا دوباره به خودش مسلط شه
_ مامور هایی که فرستادیم هیچ کدوم برنگشتن ، نمیتونیم با فرستادن یک فرد اشتباه دیگه بیشتر از این تلفات بدیم .
از جاش بلند شد و رو به روی کاتیا ایستاد
_ تنها کسی که میتونیم بهش اطمینان کنیم که کارو درست انجام میده تویی.
کاتیا که با این حرف ها کمی آروم گرفته بود نفس عمیقی کشید و آروم زمزمه کرد :
_باشه
با صدای بلند تری حرفش را کامل کرد :
_ ولی فقط این دفعه
آنیل با لبخند رضایت از موفقیتش سری تکون داد و همین طور که دوباره برکه ماموریت رو به کاتیا میداد متذکر شد :
_ باشه ، فقط یادت نره قبل رفتن یه سری به کتابخانه بزنی و یه سری اطلاعات به دست بیاری
کاتیا کاغذ رو گرفت و به حرکت سر برای پاسخ اکتفا کرد ، به سمت در رفت که صدای آنیل متوقفش کرد
_ آه ، راستی کاتیا
_هوم؟
آنیل به میز تکیه داد و به لحن کنایه آمیزی گفت :
_ مواظب باش عاشق نشی ، شنیدم اون بُعد پسرا جذابی داره
دختر پوسخندی زد و همین طور که از اتاق خارج میشد جواب داد :
_ علاقه ای به پسرا ندارم°.!
در را پشت سرش محکم بست و این بار کمی آروم تر ولی همچنان عصبانی در راهرو قدم برداشت .
با تمام توضیحات باز هم عصبی بود ، مامور های حرفهای دیگه ای هم وجود داشتند که میشد به جای کاتیا اون هارو فرستاد ، ولی میدونست که بحث کردن با آنیل فایده ای نداره ، چون اون به توانایی خارقالعاده اش توی حرف زدن و متقاعد کردن مشهوره ، برای همین مهم نیست که کاتیا چقدر دلایل منطقی و حرف برای گفتن داشته باشه ، بازم آنیل قراره برنده شه.
کاتیا کاغذ ماموریت را بیشتر تو دستش فشرد و قدم هایش را تند کرد تا هرچه زود تر به کتابخانه برسه .
لبخند عصبی که از حرف های آنیل روی صورتش مونده بود کمی ترسناک به نظر میومد و خب ، همین باعث میشد کسی نزدیکش نشه .
با رسیدن به در فندقی تقریبا بزرگی متوقف شد ، داخل کتابخونه عطر آرامش بخش چوب در هوا پخش بود ، شاید اگر ازش بپرسن کدوم بخش ماموریت رو دوست داره جوابش دقیقا بخشی باشه که الان باید انجامش بده ،
``تحقیق درباره بُعد مقصد در کتابخانه ``
بین قفسه ها قدم زد و زیر لب اسم بُعدی که روی برگه ماموریت بود رو زمزمه کرد
_ بانگو ، بانگو ،
بالاخره جلوی بخشی از قفسه سوم بی (3B) ایستاد و اسم کامل بُعد رو با صدای کمی بلند تری نجوا کرد :
_ سگ های ولگرد بانگو !
داخل قفسه کلا پنج کتاب حدودا پانصد الی هفتصد صفحه ای بود .
کاتیا با لبخند دو تا از کتاب هارو برداشت و به سمت نزدیک ترین میز رفت . شاید از این که مجبوره از استراحتش بزنه و بره ماموریت ناراضی بود ولی همیشه رفتن و دیدن بُعد های متفاوت رو دوست داشت .
دوباره یاد حرف های آنیل افتاد
_ مامور هایی که فرستادیم هیچ کدوم برنگشتن ، نمیتونیم با فرستادن یک فرد اشتباه دیگه بیشتر از این تلفات بدیم .
از جاش بلند شد و رو به روی کاتیا ایستاد
_ تنها کسی که میتونیم بهش اطمینان کنیم که کارو درست انجام میده تویی.
کاتیا که با این حرف ها کمی آروم گرفته بود نفس عمیقی کشید و آروم زمزمه کرد :
_باشه
با صدای بلند تری حرفش را کامل کرد :
_ ولی فقط این دفعه
آنیل با لبخند رضایت از موفقیتش سری تکون داد و همین طور که دوباره برکه ماموریت رو به کاتیا میداد متذکر شد :
_ باشه ، فقط یادت نره قبل رفتن یه سری به کتابخانه بزنی و یه سری اطلاعات به دست بیاری
کاتیا کاغذ رو گرفت و به حرکت سر برای پاسخ اکتفا کرد ، به سمت در رفت که صدای آنیل متوقفش کرد
_ آه ، راستی کاتیا
_هوم؟
آنیل به میز تکیه داد و به لحن کنایه آمیزی گفت :
_ مواظب باش عاشق نشی ، شنیدم اون بُعد پسرا جذابی داره
دختر پوسخندی زد و همین طور که از اتاق خارج میشد جواب داد :
_ علاقه ای به پسرا ندارم°.!
در را پشت سرش محکم بست و این بار کمی آروم تر ولی همچنان عصبانی در راهرو قدم برداشت .
با تمام توضیحات باز هم عصبی بود ، مامور های حرفهای دیگه ای هم وجود داشتند که میشد به جای کاتیا اون هارو فرستاد ، ولی میدونست که بحث کردن با آنیل فایده ای نداره ، چون اون به توانایی خارقالعاده اش توی حرف زدن و متقاعد کردن مشهوره ، برای همین مهم نیست که کاتیا چقدر دلایل منطقی و حرف برای گفتن داشته باشه ، بازم آنیل قراره برنده شه.
کاتیا کاغذ ماموریت را بیشتر تو دستش فشرد و قدم هایش را تند کرد تا هرچه زود تر به کتابخانه برسه .
لبخند عصبی که از حرف های آنیل روی صورتش مونده بود کمی ترسناک به نظر میومد و خب ، همین باعث میشد کسی نزدیکش نشه .
با رسیدن به در فندقی تقریبا بزرگی متوقف شد ، داخل کتابخونه عطر آرامش بخش چوب در هوا پخش بود ، شاید اگر ازش بپرسن کدوم بخش ماموریت رو دوست داره جوابش دقیقا بخشی باشه که الان باید انجامش بده ،
``تحقیق درباره بُعد مقصد در کتابخانه ``
بین قفسه ها قدم زد و زیر لب اسم بُعدی که روی برگه ماموریت بود رو زمزمه کرد
_ بانگو ، بانگو ،
بالاخره جلوی بخشی از قفسه سوم بی (3B) ایستاد و اسم کامل بُعد رو با صدای کمی بلند تری نجوا کرد :
_ سگ های ولگرد بانگو !
داخل قفسه کلا پنج کتاب حدودا پانصد الی هفتصد صفحه ای بود .
کاتیا با لبخند دو تا از کتاب هارو برداشت و به سمت نزدیک ترین میز رفت . شاید از این که مجبوره از استراحتش بزنه و بره ماموریت ناراضی بود ولی همیشه رفتن و دیدن بُعد های متفاوت رو دوست داشت .
دوباره یاد حرف های آنیل افتاد
۲.۰k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.