تپش قلب پارت ۷۲
رفتم از اتاق بیرون یهو جونگ کوک با صورت قرمز جلوم سبز شد من:چیه چرا اینجوری شدی کوک:اون پسره کی بود هان من:کودوم پسره کوک:همونی که بغلش کرده بودی همونی که باهم صمیمی بودین کی بود من:آهان دوست تهیونگه البته با هردومون دوست بود کوک:چرا انقدر صمیمی بودی وی بهت اجازه داد اون لبخندت که متعلق به منه رو بهش زدی هان من:هان پس اون قیافه رو به خودت گرفتی بخاطر همون بود هانن کوک:تو که از من سیر شده بودی چرا زودتر نگفتی من:شنیدی چی گفتم اصلا آره یه داد بلند زدم من:گفتم اون فقط یه دوسته وقتی بهش گفتم با تو ازدواج کردم خیلیم خوشحال شد میفهمی اصلا تو که خودت میدونی من فقط تو رو دوست دارم چرا چرت و پرت میگه هان کوک:چرا بهش اون خندتو زدی من:چیکار کنم هان بهش اخم کنم که بگه چرا بعد از این همه سال الان اخم کردی آره اون فقط یه دوسته تهیونگم میشناسش چجوری انقدر به من بی اعتمادی هان لرزش دست گرفتم کوک:خیله خوب خیله خوب آروم من:خوب لعنتی تو چرا فکر میکنی من ازت سیر شدم وقتی انقدر دوست دارم تو تو تو توه یهو نتونستم حرفمو کامل بزنم بیهوش شدم داشتم از پشت میوفتادم
از زبون جونگ کوک
یهو بیهوش شد منم دستمو رو کمرش گذاشتم و گرفتمش نشستم رو زمین من:یورا یورا چی شد یورا غلط کردم ببخشید یورا از رو زمین بلندش کردم بردمش خوابوندمش رو تخت رفتم آب برداشتم بردم تو اتاق دادم بهش من:یورا عشقم غلط کردم ببخشید چشماتو باز کن یورا یورا:خیلی دیوونه ای به خدا چشماشو باز کرد یورا:آدم نمیشی نه چند بار بگم دوست دارم هان من اگه دوست نداشتم باهات ازدواج میکردم آره همون موقع اومد لبامو بوسید و دراز کشید دوباره
از زبون جونگ کوک
یهو بیهوش شد منم دستمو رو کمرش گذاشتم و گرفتمش نشستم رو زمین من:یورا یورا چی شد یورا غلط کردم ببخشید یورا از رو زمین بلندش کردم بردمش خوابوندمش رو تخت رفتم آب برداشتم بردم تو اتاق دادم بهش من:یورا عشقم غلط کردم ببخشید چشماتو باز کن یورا یورا:خیلی دیوونه ای به خدا چشماشو باز کرد یورا:آدم نمیشی نه چند بار بگم دوست دارم هان من اگه دوست نداشتم باهات ازدواج میکردم آره همون موقع اومد لبامو بوسید و دراز کشید دوباره
۱۵.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.