دو پارتی (وقتی بهت اعتراف میکنه ) پارت ۱
#وانشات
#فلیکس
#یونگ_بوک
تو و فلیکس دوست های خیلی خیلی نزدیک و خوبی بودین و از بچگی هم بازی و دوست های صمیمیی بودید.
تو به شدت نسبت به فلیکس احترام داشتی و اونو یک دوست فوقالعاده میدیدی اما مشکل این بود که چند وقت احساس میکردی حس های فراتر از دوستی نسبت بهش داری و این موضوع بدجور ذهنتو درگیر کرده بود......از طرفی هم فلیکس امروز تورو برای تفریح به یکی از رستوران های جنگلی که بالای کوه بود دعوت کرده بود و تو با هر بار دیدنش ضربان قلبت به شدت بالا میرفت و از این میترسیدی که ممکنه فلیکس فقط تورو یک دوست خوب ببینه . نه بیشتر و نه کمتر.
رفتی سراغ کمد لباسات و یک لباس معمولی اما خوشگل انتخاب کردی و منتظر شدی فلیکس بیاد دنبالت.
با صدای گوشیت از افکاری که توش بودی بیرون اومدی و بهش نگاه کردی.....از طرف فلیکس برات پیام اومدن بود.
_ بیا پایین.....منتظرتم😉
لبخندی زدی و کیفت رو از روی مبل برداشتی و به سمت در خروجی رفتی......
با فلیکسی که داشت به اطراف نگاه میکرد و به ماشین تکیه داده بود دوباره همون حس لرزیدن قلب به سراغت اومد.
_ اوه......سلام ا.ت
لبخندی زدی و به طرفش رفتی
+ سلام لیکسی خوبی ؟
بخند پر محبتی بهت زد و سرشو تکون داد که در ماشین و برات باز کرد تا بشینی و بعد خودش هم اومد کنارت نشست .
+ خوب خوب برنامه چیه؟
_اومممممم......راستش یک میز توی رستوران جنگلی رزرو کردم
ذوق کرده بودی چون تو عاشق جنگل بود
+ واقعاً ؟
_ اوهوم
لبخندی زد که ماشین رو روشن کرد و راه افتادید
#فلیکس
#یونگ_بوک
تو و فلیکس دوست های خیلی خیلی نزدیک و خوبی بودین و از بچگی هم بازی و دوست های صمیمیی بودید.
تو به شدت نسبت به فلیکس احترام داشتی و اونو یک دوست فوقالعاده میدیدی اما مشکل این بود که چند وقت احساس میکردی حس های فراتر از دوستی نسبت بهش داری و این موضوع بدجور ذهنتو درگیر کرده بود......از طرفی هم فلیکس امروز تورو برای تفریح به یکی از رستوران های جنگلی که بالای کوه بود دعوت کرده بود و تو با هر بار دیدنش ضربان قلبت به شدت بالا میرفت و از این میترسیدی که ممکنه فلیکس فقط تورو یک دوست خوب ببینه . نه بیشتر و نه کمتر.
رفتی سراغ کمد لباسات و یک لباس معمولی اما خوشگل انتخاب کردی و منتظر شدی فلیکس بیاد دنبالت.
با صدای گوشیت از افکاری که توش بودی بیرون اومدی و بهش نگاه کردی.....از طرف فلیکس برات پیام اومدن بود.
_ بیا پایین.....منتظرتم😉
لبخندی زدی و کیفت رو از روی مبل برداشتی و به سمت در خروجی رفتی......
با فلیکسی که داشت به اطراف نگاه میکرد و به ماشین تکیه داده بود دوباره همون حس لرزیدن قلب به سراغت اومد.
_ اوه......سلام ا.ت
لبخندی زدی و به طرفش رفتی
+ سلام لیکسی خوبی ؟
بخند پر محبتی بهت زد و سرشو تکون داد که در ماشین و برات باز کرد تا بشینی و بعد خودش هم اومد کنارت نشست .
+ خوب خوب برنامه چیه؟
_اومممممم......راستش یک میز توی رستوران جنگلی رزرو کردم
ذوق کرده بودی چون تو عاشق جنگل بود
+ واقعاً ؟
_ اوهوم
لبخندی زد که ماشین رو روشن کرد و راه افتادید
۱۸.۶k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.