part 7
《 شروع فلش بگ》
سو آ عشق بچه گی و الان تهیونگ وقتی هانا 7سال داشت و سو آ و تهیونگ هم ۱۸ که سو آ با مادرش و پدرش رفتن ژاپن ولی ارتباط تهیونگ و سو آ اصلا قطع نشده بود تا وقتی که تهیونگ با هو ان اشنا شد. به سو ا بی توجه کرد و به یه گفته دیگه به سو آ خیانت کرد
《پایان فلش بگ》
تهیونگ:《داشتیم با هانا صحبت میکردیم که یهو به گوشی ام پیام اومد اون سو آ بود . خیلی خوشحال شدم چون که هنوز عاشق بودم. زود از جام بلند شدمو به از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم . به کافه ای که سو آ گفته بود رفتم
هانا:《یعنی سو ا واقعا برگشته چرا الان چرا وقتی که تهیونگ با من خوب بود باز همه چی به هم خورد
نکته:مادربزرگ سو آ رو خیلی دوست خیلی😂😕😕😕》
{کافه}
تهیونگ:جلوی کافه ای که سو آ گفته بود ماشین رو پارک کردم به طرف طرف کافه،در رو باز کردم وارد کافه شدم. سو آ رو روی میز کنار پنجره نشسته بود .
خیلی فرق کرده خوشگل تر شده . به طرف میز رفتم . که سو آ جاش بلند شد به طرف من اومد پرید و بغلم گفت:
سو آ:
خماری
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜💜
سو آ عشق بچه گی و الان تهیونگ وقتی هانا 7سال داشت و سو آ و تهیونگ هم ۱۸ که سو آ با مادرش و پدرش رفتن ژاپن ولی ارتباط تهیونگ و سو آ اصلا قطع نشده بود تا وقتی که تهیونگ با هو ان اشنا شد. به سو ا بی توجه کرد و به یه گفته دیگه به سو آ خیانت کرد
《پایان فلش بگ》
تهیونگ:《داشتیم با هانا صحبت میکردیم که یهو به گوشی ام پیام اومد اون سو آ بود . خیلی خوشحال شدم چون که هنوز عاشق بودم. زود از جام بلند شدمو به از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم . به کافه ای که سو آ گفته بود رفتم
هانا:《یعنی سو ا واقعا برگشته چرا الان چرا وقتی که تهیونگ با من خوب بود باز همه چی به هم خورد
نکته:مادربزرگ سو آ رو خیلی دوست خیلی😂😕😕😕》
{کافه}
تهیونگ:جلوی کافه ای که سو آ گفته بود ماشین رو پارک کردم به طرف طرف کافه،در رو باز کردم وارد کافه شدم. سو آ رو روی میز کنار پنجره نشسته بود .
خیلی فرق کرده خوشگل تر شده . به طرف میز رفتم . که سو آ جاش بلند شد به طرف من اومد پرید و بغلم گفت:
سو آ:
خماری
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜💜
۸.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.