پارت ۱۹ بیمار دوست داشتنی
کوک :بریم شهر بازی
ات:آره بریم
از زبان ات
رفتیم شهر بازی خیلی حالم بد بود ولی تظاهر میکردم خوبم
کوک یه بازی کرد باتوپ باید میزد به بطری برد برام یه عروسک خرسی خرید خیلی خوشگل بود
رفتیم چرخوفلک خیلی حال داد
داشتیم میرفتیم یه بازی دیگه که حس کردم دارم میخورم زمین که دیگه چیزی نفهمیدم
از زبان کوک
کلی حال دادداشتیم میرفتیم یه بازی دیگه که دیدم ات رو زمین ولو شده سریع بلندش کردم دویدم سمت ماشین بردمش بیمارستان
پرش زمانی بیمارستان
از زبان ات
چشام رو با یه سردرد شدید باز کردم دیدم کوک بالا سرمه
کوک:عشقم بیدار شدی حالت خوبه
ات:چیشده من کجام
کوک:نگران نباش بیمارستانیم توی شهر بازی خوردی زمین یهو
ات:چرا
کوک:حالا مهم نیست بهت میگم
فلش بک یه هفته پیش که ات رفته بود دکتر
آقای دکتر من چمه
دکتر:شما سرطان خیلی بد دارین که اگه نتونین مقاومت کنید تا چند وقت دیگه میمیرین
ات:چی
دکتر:باید تمام سعیتون رو کنید
ات:هیچ راه درمانی نیست من عروسیمه
دکتر:متاسفانه خیر.پایان فلش بک
فلش بک وقتی کوک رفت بیمارستان
کمک زنم حالش بده کمک
دکتر :بدینش به من
کوک:کمکش کنید
دکتر:نیاین تو آلوده میشه
کوک:باشه
پرش زمانی
کوک:دکتر چیشد حال زنم چطوره
دکتر:همسرتون یه سرطان خیلی بد داره که ممکنه دوام نیاره ولی اگه قوی باشه میتونه
کوک:چی (با داد)
دکتر:هیچ راه درمانی هم نیست فقط خودشون باید به خودشون کمک کنن
کوک:باش مرسی
پایان فلش بک
ات:باش
کوک:بهتری
ات:سرم خیلی درد میکنه
کوک:اشکال نداره میریم خونه استراحت میکنی خوب میشی
پرش زمانی خونه
کوک:بیبی فردا عقدمونه
ات:آره خیلی خوشحالم
کوک:پس خوب استراحت کن که فردا کلی کار داریم
(نویسنده خوب یه خلاصه از فردا بگم ات و کوک رفتن آرایشگاه بعدم سرسفره عقد نشستن و عقد کردن کلی هم رقصیدن همین)
پرش زمانی بعد عقد خونه
کوک؛خیلی خوشحالم
ات:منم
توی ذهن ات
خوشحالم که تونستم مقاومت کنم وگرنه کوک چی مشد
توی ذهن کوک
اگه ات نمیتونست مقاومت کنه من خودمو میکشتم
ات:بخوابیم عزیزم
کوک:آره منم حسابی خستم
پرش زمانی دوسال بعد عروسی ات و کوک....
ات:آره بریم
از زبان ات
رفتیم شهر بازی خیلی حالم بد بود ولی تظاهر میکردم خوبم
کوک یه بازی کرد باتوپ باید میزد به بطری برد برام یه عروسک خرسی خرید خیلی خوشگل بود
رفتیم چرخوفلک خیلی حال داد
داشتیم میرفتیم یه بازی دیگه که حس کردم دارم میخورم زمین که دیگه چیزی نفهمیدم
از زبان کوک
کلی حال دادداشتیم میرفتیم یه بازی دیگه که دیدم ات رو زمین ولو شده سریع بلندش کردم دویدم سمت ماشین بردمش بیمارستان
پرش زمانی بیمارستان
از زبان ات
چشام رو با یه سردرد شدید باز کردم دیدم کوک بالا سرمه
کوک:عشقم بیدار شدی حالت خوبه
ات:چیشده من کجام
کوک:نگران نباش بیمارستانیم توی شهر بازی خوردی زمین یهو
ات:چرا
کوک:حالا مهم نیست بهت میگم
فلش بک یه هفته پیش که ات رفته بود دکتر
آقای دکتر من چمه
دکتر:شما سرطان خیلی بد دارین که اگه نتونین مقاومت کنید تا چند وقت دیگه میمیرین
ات:چی
دکتر:باید تمام سعیتون رو کنید
ات:هیچ راه درمانی نیست من عروسیمه
دکتر:متاسفانه خیر.پایان فلش بک
فلش بک وقتی کوک رفت بیمارستان
کمک زنم حالش بده کمک
دکتر :بدینش به من
کوک:کمکش کنید
دکتر:نیاین تو آلوده میشه
کوک:باشه
پرش زمانی
کوک:دکتر چیشد حال زنم چطوره
دکتر:همسرتون یه سرطان خیلی بد داره که ممکنه دوام نیاره ولی اگه قوی باشه میتونه
کوک:چی (با داد)
دکتر:هیچ راه درمانی هم نیست فقط خودشون باید به خودشون کمک کنن
کوک:باش مرسی
پایان فلش بک
ات:باش
کوک:بهتری
ات:سرم خیلی درد میکنه
کوک:اشکال نداره میریم خونه استراحت میکنی خوب میشی
پرش زمانی خونه
کوک:بیبی فردا عقدمونه
ات:آره خیلی خوشحالم
کوک:پس خوب استراحت کن که فردا کلی کار داریم
(نویسنده خوب یه خلاصه از فردا بگم ات و کوک رفتن آرایشگاه بعدم سرسفره عقد نشستن و عقد کردن کلی هم رقصیدن همین)
پرش زمانی بعد عقد خونه
کوک؛خیلی خوشحالم
ات:منم
توی ذهن ات
خوشحالم که تونستم مقاومت کنم وگرنه کوک چی مشد
توی ذهن کوک
اگه ات نمیتونست مقاومت کنه من خودمو میکشتم
ات:بخوابیم عزیزم
کوک:آره منم حسابی خستم
پرش زمانی دوسال بعد عروسی ات و کوک....
۱۶.۸k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.