ملکه ی آتش پارت ۵

یه مرد اونجا نشسته بود... خیلی اصن کثیف و نامرتب بود آدم با دیدنش پشمامش میریخ من نقابمو زده بودم اونم جزو کسایی بود که وقتی بچه‌ بودم چهرمو دید یعنی تا ده سالگی از من مراقبت میکرد بعدش بیرونش کردن و فیلیکس رو جایگزین کردن

_ هعی ژنرال

ژ. چی میخای از جونم . ضعیف

_ باید کمکمون کنی

ژ. برای بردن غلات؟ نه

_نه . نقابشو برداش. باید انتقام بگیریم

ژ. شاهزاده ارتمیس؟

_ هنوزم یادته ژنرال؟ . لبخند

ژ. اومدی بکشیم؟ . پوزخند

_ نه ژنرال من گفتن مردم ولی من زندم و فرار کرد و حالا اونجایی که بودم افرادش رو کشتن ....

ژ. ملکه برو ما آدمش نیستیم

_ خواهش میکنم کاری نکنین به پاتون بیوفتم لطفا

ژ‌ . پوزخند

_ نشت رو زمین دستشو رو به اون گرفت حالت لطفا . خواهش میکنم ژنرال

ژ‌. حالا که خواهش میکنی میام

_ پاشد . خوبه ولی باید ۵ تا برتر داشته باشیم بعد بریم سراغ سرباز

ژ. من یکیو میشناسم ولی اون گیره

_ کی؟

ژ. نمیاد چون کار میکنه و زنو بچه داره

_ بریم دنبالش

س. من که امادم ملکه

_ لبخند

ژ. باید بریم

_ بریم

ژ. سیاره نپتونه

_ پیش بسوی نپتون