(برادرم با پارتنرم؟) قسمت ۶
(ویو یون مون)
تماس رو قطع کردن و رفتم تا یکم فیلم ببینم.
غرق فیلم بودم که یهو چشمم به ساعت خورد. ۶:۱۰
سریعا به طرف کمد لباسام رفتم و یه لباس پوشیدم بعدش موهام رو درست کردم کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون.
داشتم با ماشین از پارکینگ در میومدم که به بچه ها تماس گروهی زدم.
(تماس گروهی)
یون مون: بچه ها اماده اید؟
جنگا: اره
یوما: امادم
یون مون : اوکی فقط من اول میام دنبال تو یوما چون خونت نزدیک تره.
یوما: حله بیا
جنگا: باشه منم صبر میکنم تا شما بیاید.
یون مون: اوکی خدافظ.
(پایان تماس)
رسیدم به خونه یوما بوق زدم تا بیاد پایین.
یه کوشولو بعد😂
یوما: سللللل
یون مون: سلام محکم بشین بریم دنبال جنگا.
با سرعت زیاد رفتیم دنبال جنگا.
رسیدیم به خونش دیدیم اومده بود پایین.
جنگا: سلام گایز
یوما: های
یون مون: سلام
یون مون : خب بریم؟؟؟
جنگا: بریم
یوما: یسسس
رفتیم و دیدیم همزمان مینجی هم با ما رسید کافه.
بهش دس تکون دادم مارو دید دس تکون داد.
۲ ساعت بعد
جنگا: وایی بخدا که مردم از گرما اون بخاری لامصبو خاموش کننننننننننن
یوما: باباااا سرد هههه
یون مون: واااییی بسه دیگه دو ساعته مث بچه ها دارید میگید گرممه سردمه بخدا ماشین جوش اورد.
تا اینکه.....
بلاخره مینجی بدوبدو اومد.
(پایان فلش بک) خدا وکیلی چه فلش بک طولانی بود😂😂
ا. ت: واااای چقدر خوب بودددددددددددددد🎀🎀🎀🎀
یوما: اره پدر مارو هم دراوردی😂
ا. ت: راستی مرسی که این کارا رو کردیددددد😂 ببخشید دد
یون مون: فدای سرت
یوما: عب نداره
جنگا:قابلی نداش
یوما: البته فقط بنظرم باید از یون مون تشکر کنی چون اون همه ی کارا رو کرد 🌟
ا. ت: واقعا مرسی یون مون تو بهترینیییی
یون مون: خاهش میکنم
جنگا: بچه موافقید بریم خرید؟؟؟
یوما: اره واقعا
یون مون: اوکی هههههههه من واقعا موافقم
ا. ت: اره بعد از این همه زحمتی ک کشیدید مهمون من بریم خرید😂🌟
همین ک اینو گفتم بچه بهم با نگاه پوکر نگاه کردن.
ا. ت: باشه باشه بریم سمت مرکز خرید.
رفتیم اونجا و کلی لباس خریدیم کلی هم خوش گذشت.
برای پارت بعد ۱۰ لایک 🎀🌟
بچه نظرتون راجب فیک چیه؟؟؟
تماس رو قطع کردن و رفتم تا یکم فیلم ببینم.
غرق فیلم بودم که یهو چشمم به ساعت خورد. ۶:۱۰
سریعا به طرف کمد لباسام رفتم و یه لباس پوشیدم بعدش موهام رو درست کردم کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون.
داشتم با ماشین از پارکینگ در میومدم که به بچه ها تماس گروهی زدم.
(تماس گروهی)
یون مون: بچه ها اماده اید؟
جنگا: اره
یوما: امادم
یون مون : اوکی فقط من اول میام دنبال تو یوما چون خونت نزدیک تره.
یوما: حله بیا
جنگا: باشه منم صبر میکنم تا شما بیاید.
یون مون: اوکی خدافظ.
(پایان تماس)
رسیدم به خونه یوما بوق زدم تا بیاد پایین.
یه کوشولو بعد😂
یوما: سللللل
یون مون: سلام محکم بشین بریم دنبال جنگا.
با سرعت زیاد رفتیم دنبال جنگا.
رسیدیم به خونش دیدیم اومده بود پایین.
جنگا: سلام گایز
یوما: های
یون مون: سلام
یون مون : خب بریم؟؟؟
جنگا: بریم
یوما: یسسس
رفتیم و دیدیم همزمان مینجی هم با ما رسید کافه.
بهش دس تکون دادم مارو دید دس تکون داد.
۲ ساعت بعد
جنگا: وایی بخدا که مردم از گرما اون بخاری لامصبو خاموش کننننننننننن
یوما: باباااا سرد هههه
یون مون: واااییی بسه دیگه دو ساعته مث بچه ها دارید میگید گرممه سردمه بخدا ماشین جوش اورد.
تا اینکه.....
بلاخره مینجی بدوبدو اومد.
(پایان فلش بک) خدا وکیلی چه فلش بک طولانی بود😂😂
ا. ت: واااای چقدر خوب بودددددددددددددد🎀🎀🎀🎀
یوما: اره پدر مارو هم دراوردی😂
ا. ت: راستی مرسی که این کارا رو کردیددددد😂 ببخشید دد
یون مون: فدای سرت
یوما: عب نداره
جنگا:قابلی نداش
یوما: البته فقط بنظرم باید از یون مون تشکر کنی چون اون همه ی کارا رو کرد 🌟
ا. ت: واقعا مرسی یون مون تو بهترینیییی
یون مون: خاهش میکنم
جنگا: بچه موافقید بریم خرید؟؟؟
یوما: اره واقعا
یون مون: اوکی هههههههه من واقعا موافقم
ا. ت: اره بعد از این همه زحمتی ک کشیدید مهمون من بریم خرید😂🌟
همین ک اینو گفتم بچه بهم با نگاه پوکر نگاه کردن.
ا. ت: باشه باشه بریم سمت مرکز خرید.
رفتیم اونجا و کلی لباس خریدیم کلی هم خوش گذشت.
برای پارت بعد ۱۰ لایک 🎀🌟
بچه نظرتون راجب فیک چیه؟؟؟
۳.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.