کتابخونه پارت ۲
دینگ دینگ
(صدای زنگوله ی دره کافه)
لیلیث توانم همینه
ا.ت:سلام آقای کیم
نامجون:سلام خانوم کیم
نامجون :ای بابا باز که رسمی شدیم بیا اسم های همو صدا بزنیم من اینطوری معذبم
ا.ت:باشه نامجون(لبخند)
نامجون :خوبه ا.ت(لبخند)
ا.ت:کیک شکلاتی درست کردم میخوری برات بیارم
نامجون :اوهوم مرسی
(ا.ت رفت که کیکو بیاره)
(ا.ت سینی به دست اومد توی سینی یه تیکه کیک شکلاتی با یه فنجون نسکافه بود سینی رو گذاشت و خودش نشست رو به رویه نامجون )
نامجون:(یه تیکه گذاشت توی دهنش)
ا.ت:خوبه
نامجون:اووووووووم به به مثل همیشه خوشمزس
ا.ت:خوش............
(داشتن حرف میزدن که یهو یه آقاهه اومد توی کافه)
ا.ت:خب من برم سفارش این آقارو بگیرم میام
(بلند شد و رفت)
ا.ت:سلام آقا خوش اومدید چی میل دارید
اقاهه:سلام ممنون لطفا یدونه قهوه تلخ بدون شکر و یدونه از اون کیک شکلاتی ها که دوست پسرتون داره میخوره برام بیارید.
(اشاره به نامجون)
ا.ت:دو...دوست پسرم
اقاهه:بله دیگه
ا.ت:بله بله حتما
(رفت کهبیاره)
نامجون ویو
ا.ت رفت که از توی ویترین کیک برداره صورتش با نور توی ویترین میدرخشید صد برابر خوشگل تر شده بود ا.ت خوشگل بود اما..... اما الان یه چیز دیگه شده بود در حین کار کلا جذاب میشه
تو همین فکر بود که با صدای ا.ت به خودم اومدم
ا.ت:نامجون
نامجون:ه..هوم
ا.ت: امشب باز تا دیر وقت مغازه رو باز نگه میداری
نامجون :آره این چند روز باید تا دیر وقت بیدار باشم کلی کار ریخته روی سرم
ا.ت:اوکی من ساعت ده کافه رو تعطیل میکنم میام کمکت مهم نیست تا کی طول بکشه
نامجون:مرسی اما مطمعنی
ا.ت:آره مطمئنم تازه خوشم میگذره
نامجون :(خنده)مرسی
ا.ت:خواهششششش(خنده)
(پرش زمانی به ساعت ۱۰ شب)
اهان راستی یادم رفت بگم کافه ای که عکسش رو گذاشتم پارت قبل اسم کافه لو کونسولات که توی پاریس_فرانسس
و کتابخونه ها هم صرفا ایده بود
(صدای زنگوله ی دره کافه)
لیلیث توانم همینه
ا.ت:سلام آقای کیم
نامجون:سلام خانوم کیم
نامجون :ای بابا باز که رسمی شدیم بیا اسم های همو صدا بزنیم من اینطوری معذبم
ا.ت:باشه نامجون(لبخند)
نامجون :خوبه ا.ت(لبخند)
ا.ت:کیک شکلاتی درست کردم میخوری برات بیارم
نامجون :اوهوم مرسی
(ا.ت رفت که کیکو بیاره)
(ا.ت سینی به دست اومد توی سینی یه تیکه کیک شکلاتی با یه فنجون نسکافه بود سینی رو گذاشت و خودش نشست رو به رویه نامجون )
نامجون:(یه تیکه گذاشت توی دهنش)
ا.ت:خوبه
نامجون:اووووووووم به به مثل همیشه خوشمزس
ا.ت:خوش............
(داشتن حرف میزدن که یهو یه آقاهه اومد توی کافه)
ا.ت:خب من برم سفارش این آقارو بگیرم میام
(بلند شد و رفت)
ا.ت:سلام آقا خوش اومدید چی میل دارید
اقاهه:سلام ممنون لطفا یدونه قهوه تلخ بدون شکر و یدونه از اون کیک شکلاتی ها که دوست پسرتون داره میخوره برام بیارید.
(اشاره به نامجون)
ا.ت:دو...دوست پسرم
اقاهه:بله دیگه
ا.ت:بله بله حتما
(رفت کهبیاره)
نامجون ویو
ا.ت رفت که از توی ویترین کیک برداره صورتش با نور توی ویترین میدرخشید صد برابر خوشگل تر شده بود ا.ت خوشگل بود اما..... اما الان یه چیز دیگه شده بود در حین کار کلا جذاب میشه
تو همین فکر بود که با صدای ا.ت به خودم اومدم
ا.ت:نامجون
نامجون:ه..هوم
ا.ت: امشب باز تا دیر وقت مغازه رو باز نگه میداری
نامجون :آره این چند روز باید تا دیر وقت بیدار باشم کلی کار ریخته روی سرم
ا.ت:اوکی من ساعت ده کافه رو تعطیل میکنم میام کمکت مهم نیست تا کی طول بکشه
نامجون:مرسی اما مطمعنی
ا.ت:آره مطمئنم تازه خوشم میگذره
نامجون :(خنده)مرسی
ا.ت:خواهششششش(خنده)
(پرش زمانی به ساعت ۱۰ شب)
اهان راستی یادم رفت بگم کافه ای که عکسش رو گذاشتم پارت قبل اسم کافه لو کونسولات که توی پاریس_فرانسس
و کتابخونه ها هم صرفا ایده بود
۱.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.